گنجور

شمارهٔ ۱۰۴۴

دلدار مرا بهره به جز غم نفرستاد
بر درد دل سوخته مرهم نفرستاد
چندین شب غم رفت که مهتاب جمالش
نوری به سوی زاویه غم نفرستاد
عمرم به سر آورد به امید می وصل
شربت که گه مرگ بود هم نفرستاد
ماییم و سر جوش جگر، جام لبالب
کز بزم وفا رطل دمادم نفرستاد
دی نرم تری گفت سخن، تیر عتابش
از سینه گذاشت، ار چه که محکم نفرستاد
لعلش که عطا کرد به شاهان در و یاقوت
در یوزه درویش مسلم نفرستاد
یک خنده نکرد از پی جان داری بیمار
گرینده کسی نیز به ماتم نفرستاد
شادم به جگر سوزی هجرانش که باری
این مایه ز اقبال خودم کم نفرستاد
بویی به صبا ده که شده لنگر خسرو
تا باد برونش از حد عالم نفرستاد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلدار مرا بهره به جز غم نفرستاد
بر درد دل سوخته مرهم نفرستاد
هوش مصنوعی: عشق من تنها غم و اندوه برایم آورد و هیچ مرهمی برای دردهای قلب شکسته‌ام نفرستاد.
چندین شب غم رفت که مهتاب جمالش
نوری به سوی زاویه غم نفرستاد
هوش مصنوعی: چندین شب به خاطر غم گذشت، اما چراغ دل من به خاطر زیبایی او هرگز نوری به سمت نگرانی‌هایم نفرستاد.
عمرم به سر آورد به امید می وصل
شربت که گه مرگ بود هم نفرستاد
هوش مصنوعی: زندگی‌ام به پایان رسید در انتظار وصالی که می‌نوشیدم، اما حتی مرگ هم در این مدت به طرفم نیامد.
ماییم و سر جوش جگر، جام لبالب
کز بزم وفا رطل دمادم نفرستاد
هوش مصنوعی: ما در حالتی هستیم که شوق و شور در دل داریم و جامی پر از نوشیدنی در دست داریم، اما از میهمانی محبت هیچ لحظه‌ای به ما نرسیده است.
دی نرم تری گفت سخن، تیر عتابش
از سینه گذاشت، ار چه که محکم نفرستاد
هوش مصنوعی: گفتار او ملایم‌تر بود، ولی کلامش همچون تیری به دل شنونده می‌نشست، هرچند که این تیر با قوت پرتاب نمی‌شد.
لعلش که عطا کرد به شاهان در و یاقوت
در یوزه درویش مسلم نفرستاد
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی که به پادشاهان داده شده، همچون لعل و یاقوت است، اما این نعمت‌ها را به درویشان مؤمن نمی‌دهند.
یک خنده نکرد از پی جان داری بیمار
گرینده کسی نیز به ماتم نفرستاد
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حالتی غم‌انگیز و یأس‌آلود سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که هیچ‌کس به خاطر حال بیمار که در اندوه و غم به سر می‌برد، خنده‌ای نکرد یا به او تسلی و همدردی نداد. احساس تنهایی و بی‌توجهی به درد و رنج دیگران در این بیت به خوبی القا شده است.
شادم به جگر سوزی هجرانش که باری
این مایه ز اقبال خودم کم نفرستاد
هوش مصنوعی: من از درد فراق او خوشحالم، زیرا این حسرت برآمده از خودم است و به زحمت و دل‌سوزی‌ام کمکی نکرده است.
بویی به صبا ده که شده لنگر خسرو
تا باد برونش از حد عالم نفرستاد
هوش مصنوعی: این بیت به معنای درخواست از نسیم صبح است که بویی به همراه داشته باشد، چرا که خسرو به نوعی دچار دلتنگی و جدایی شده و تا زمانی که او در این حالت است، باد نباید او را از دستش دور کند. به عبارت دیگر، اینجا حس وابستگی و نیاز به نزدیکی مطرح است.