شمارهٔ ۱۰۴۱
ترکی که جست و جوی دل من جز او نبود
او را دلی نبود که در جست و جو نبود
دامن کشید از من خاکی بسان گل
گویی کش از بهار وفا هیچ بو نبود
شمشیر مهر زد به من بی دل و برید
شمشیر نیک بود، بریدن نکو نبود
بفریفت مر مرا به سخنهای دلفریب
ورنه دل مرا سر هر گفت و گو نبود
در حیرتم که یارب، از او بود این کرم
با خود به جای او دگری بود، او نبود
با او نبود آنک چنانها همی نمود
با آنک می نمود چنانها جز او نبود
خسرو بساز با شب تنهائی فراق
گر گویمت که شمع کجا رفت، کاو نبود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترکی که جست و جوی دل من جز او نبود
او را دلی نبود که در جست و جو نبود
هوش مصنوعی: عشقی که من دنبال آن بودم تنها او بود و او نیز دلش در پی کسی نرفته بود.
دامن کشید از من خاکی بسان گل
گویی کش از بهار وفا هیچ بو نبود
هوش مصنوعی: به نظر میرسد شخصیت سخن در این بیت از سختیها و تلخیهای زندگی شکایت دارد. او به نوعی از دامن خاکی خود، که نماد ناپایدار بودن و عدم ثبات است، یاد میکند و میگوید که هیچ بویی از وفاداری و زیبایی بهاری در زندگیاش استشمام نمیشود. به عبارت دیگر، او احساس میکند که در زندگیاش خبری از عشق و وفا نیست و این موضوع او را ناراحت میکند.
شمشیر مهر زد به من بی دل و برید
شمشیر نیک بود، بریدن نکو نبود
هوش مصنوعی: شمشیر محبت بر دل بیدلم فرود آمد و آن را برید. اگرچه برش شمشیر خوب بود، اما قطع رابطه محبت خوب نبود.
بفریفت مر مرا به سخنهای دلفریب
ورنه دل مرا سر هر گفت و گو نبود
هوش مصنوعی: با حرفهای جذابش مرا فریب داد، وگرنه دل من طاقت هر صحبت و گفتوگویی را نداشت.
در حیرتم که یارب، از او بود این کرم
با خود به جای او دگری بود، او نبود
هوش مصنوعی: من در شگفتم که چطور این لطف و احسان از طرف او بود، در حالی که به جای او فرد دیگری حضور داشت و او آنجا نبود.
با او نبود آنک چنانها همی نمود
با آنک می نمود چنانها جز او نبود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ارتباطی خاص اشاره میکند که بین خود و معشوقش وجود دارد. او میگوید که هیچکس دیگری مانند او نیست و همه زیباییها و ویژگیهای او تنها در وجود او پیدا میشود. در واقع، شاعر به یگانگی و منحصر به فرد بودن معشوقش تأکید میکند و به این معنا که هیچ چیز نمیتواند جای او را در دل و ذهنش بگیرد.
خسرو بساز با شب تنهائی فراق
گر گویمت که شمع کجا رفت، کاو نبود
هوش مصنوعی: ای خسرو، شب تنهایی و فراق را تحمل کن. اگر از من بپرسی که شمع کجا رفته، باید بگویم که او در اینجا نیست.

امیرخسرو دهلوی