شمارهٔ ۱۰۳۷
ببار باده روشن که صبح روی نمود
که در چنین نفسی بیشراب نتوان بود
شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح؟
که دل بشویم از آن توبه شرابآلود
گرفت شعله شوقم به زیر دجله می
که دل تمام بسوزد، گرش نریزی زود
کجا زیم من مسکین که جانست وام نگار
فراق تندتر از وامدار ناخشنود
علاج خویش مکن ضایع، ای طبیب، اینجا
که بر جراحت عاشق، دوا ندارد سود
به پند باز نیایم که زور پنجه عشق
عنان صبر و سلامت ز دست من بربود
گمان مبر که یکی چون فراق دوست بُوَد
اگر هزار جفا آید از سپهر کبود
دریغ باشد بر ناکسی چو من عشقت
که بر صلایه زرین درمنه نتوان سود
لقای یار که تسکین دوزخ دل ماست
حدیث باغ خلیل است و آتش نمرود
ز طب عشق من، ای کت حسد همیآید
بیا که بینی خاکستر آنکه دیدی عود
ازآن سیاه شود هر نماز شام جهان
کز آتش دل خسرو رود به گردون دود
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ببار باده روشن که صبح روی نمود
که در چنین نفسی بیشراب نتوان بود
هوش مصنوعی: بادهی روشن بریز که صبح سر برآورده است، چرا که در چنین لحظهای بدون شراب نتوان زندگی کرد.
شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح؟
که دل بشویم از آن توبه شرابآلود
هوش مصنوعی: در دل من شوق نوشیدن شراب و در عین حال نیت توبه وجود دارد. اما حالا میپرسم: کجا است لیوان؟ زیرا میخواهم دل خود را از آن توبهای که به شراب آغشته شده، پاک کنم.
گرفت شعله شوقم به زیر دجله می
که دل تمام بسوزد، گرش نریزی زود
هوش مصنوعی: شعله عشق و اشتیاق من در زیر دجله فروزان شده است، حتی اگر دل به آتش بیفتد، اگر زودتر از آن بر آن آب نریزی.
کجا زیم من مسکین که جانست وام نگار
فراق تندتر از وامدار ناخشنود
هوش مصنوعی: من کجا باید زندگی کنم، ای بیچاره؟ که عاشقانههای فراق، سختتر از بدهیهای یک وامدار ناخوشحال، مرا آزار میدهد.
علاج خویش مکن ضایع، ای طبیب، اینجا
که بر جراحت عاشق، دوا ندارد سود
هوش مصنوعی: ای طبیب، نکن درمانی بیفایده، زیرا در این مکان برای زخم عاشق، هیچ دارویی اثر ندارد.
به پند باز نیایم که زور پنجه عشق
عنان صبر و سلامت ز دست من بربود
هوش مصنوعی: من دیگر نمیتوانم به نصیحتها و پندهای دیگران گوش دهم، زیرا قدرت عشق تمام صبر و آرامشم را از من گرفت و دیگر نمیتوانم کنترل خود را در دست داشته باشم.
گمان مبر که یکی چون فراق دوست بُوَد
اگر هزار جفا آید از سپهر کبود
هوش مصنوعی: نگران نباش که هیچ چیزی نمیتواند با درد فراق دوست مقایسه شود، حتی اگر هزار ظلم و سختی از آسمان نازل شود.
دریغ باشد بر ناکسی چو من عشقت
که بر صلایه زرین درمنه نتوان سود
هوش مصنوعی: حسرت میخورم بر شخصی مانند من که عشق تو مانند سکهای طلایی در دستانم بیفایده است.
لقای یار که تسکین دوزخ دل ماست
حدیث باغ خلیل است و آتش نمرود
هوش مصنوعی: دیدار معشوقی که آرامشبخش آتش دل ماست، مانند داستان باغ پیامبر خلیل و آتش نمرود است.
ز طب عشق من، ای کت حسد همیآید
بیا که بینی خاکستر آنکه دیدی عود
هوش مصنوعی: از محبت و علاقهای که به من داری، ای حسود! بیا و ببین که آن کسی که قبلاً شمع روشن عشق بود، حالا به خاکستر تبدیل شده است.
ازآن سیاه شود هر نماز شام جهان
کز آتش دل خسرو رود به گردون دود
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که وقتی دل خسرو پر از آتش و غم است، تمام دنیا به استقبال آن غم میآید و نمازهای شب مثل سیاه شدن میشوند. این اندوه و آتش درون او چنان شعلهور است که اثرش تا آسمان نیز میرسد و به شکل دود نمایان میشود.