گنجور

شمارهٔ ۱۰۳۵

آن مست ناز جان جهان که می رود
وان گل به دست سرو روان که می رود
بنگر که با دلی که کشانی همی برد
تا بهر خاطر نگران که می رود
زین سوی منگرید که کشته از آن کیست؟
زان سو نگه کنید که جان که می رود
جانا، دلم مبین که چو چاوش در فغانست
این بین که در رکاب و عنان که می رود
دی جان همی سپردم و او بود بر سرم
امروز یاد تاج سران که می رود
از خواب جسته ای که مرا بوسه زد کسی
باری نه جایز است گمان که می رود
دور از دهان من لب تست آنک شکر است
بنگر که این شکر به دهان که می رود
گفتی که بنده شو، بکنم من هزار شکر
دانم که این سخن به زبان که می رود
گفتی که من جفا نکنم، گر نمی کنی
هر روز پیش شاه فغان که می رود
خسرو که می کشد ز تو دامن، به حیرتم
کز بهر زیستن به امان که می رود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن مست ناز جان جهان که می رود
وان گل به دست سرو روان که می رود
هوش مصنوعی: آن شخص شگفت‌انگیز و زیبا که دل را می‌رباید، در حال رفتن است و همچنین آن گل خوشبو که در دستان سروی افراشته قرار دارد نیز در حال حرکت است.
بنگر که با دلی که کشانی همی برد
تا بهر خاطر نگران که می رود
هوش مصنوعی: به این موضوع توجه کن که با دلی که تو را به سمت خود می‌کشاند، به خاطر نگرانی‌هایی که در ذهن داری، به کجا می‌روی.
زین سوی منگرید که کشته از آن کیست؟
زان سو نگه کنید که جان که می رود
هوش مصنوعی: به این نکته توجه نکنید که به چه کسی آسیب رسیده است، بلکه به آن سمتی نگاه کنید که جان کجا در حال خروج است.
جانا، دلم مبین که چو چاوش در فغانست
این بین که در رکاب و عنان که می رود
هوش مصنوعی: عزیزم، قلبم را نگذار که مانند یک ناقوس به صدا درآید، ببین که در کنار و بازمش چگونه حرکت می‌کند و به کجا می‌رود.
دی جان همی سپردم و او بود بر سرم
امروز یاد تاج سران که می رود
هوش مصنوعی: امروز من جان خود را به او سپردم و او در فکر من بود. یاد تاج پادشاهان در ذهنم است که در حال رفتن است.
از خواب جسته ای که مرا بوسه زد کسی
باری نه جایز است گمان که می رود
هوش مصنوعی: از خواب بیدار شده ای که کسی تو را بوسیده است و این نشان می دهد که نباید به سادگی فکر کنی که او می رود.
دور از دهان من لب تست آنک شکر است
بنگر که این شکر به دهان که می رود
هوش مصنوعی: دور از دهان من، لب تو مایه شیرینی است. به این بیندیش که این شیرینی به دهان چه کسی می‌رسد.
گفتی که بنده شو، بکنم من هزار شکر
دانم که این سخن به زبان که می رود
هوش مصنوعی: گفتی اگر بنده‌ات شوم، هزاران بار سپاسگزارم، چون می‌دانم که چنین حرفی بر زبان کسی می‌آید.
گفتی که من جفا نکنم، گر نمی کنی
هر روز پیش شاه فغان که می رود
هوش مصنوعی: تو گفتی که من بدی نکنم، اما هر روز دلتنگی می‌کنی و ناله از عشق می‌زنی که چرا و چه بر سر ما می‌آید.
خسرو که می کشد ز تو دامن، به حیرتم
کز بهر زیستن به امان که می رود
هوش مصنوعی: خسرو که از تو فاصله می‌گیرد، مرا در شگفتی فرو می‌برد که به خاطر زنده ماندن، چه کسی است که به کمک می‌آید و نجات می‌دهد؟