گنجور

شمارهٔ ۱۰۳۰

عشاق دل غمزده را شاد نخواهند
خوبان تن ویران شده آباد نخواهند
آنان که به سر رشته زلفی برسیدند
گردن ز چنان سلسله آزاد نخواهند
قومی که حق صحبت مجبوب شناسند
در جور بمیرند و ز کس داد نخواهند
گویند «چرا سوی گل و مل نگرانی »؟
این بی غمی است از من ناشاد نخواهند
در دام تو مردیم، و به روی تو نگفتیم
کازادی گنجشک ز صیاد نخواهند
از باد همین بوی تو آید که برد جان
آن گل که چو رویت بود از باد نخواهند
خسرو، ز دل خویش مجو حرف سلامت
کاین قصه شیرینست ز فرهاد نخواهند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشاق دل غمزده را شاد نخواهند
خوبان تن ویران شده آباد نخواهند
هوش مصنوعی: عاشقان همیشه دل‌های غمزده را خوشحال نمی‌کنند و زیبا سیرتان با وجود ویرانی بدنشان، دیگران را آباد نمی‌کنند.
آنان که به سر رشته زلفی برسیدند
گردن ز چنان سلسله آزاد نخواهند
هوش مصنوعی: افرادی که به زیبایی و جذابیت خاصی دست یافته‌اند، دیگر نمی‌توانند از این وضعیت دست بکشند و از زیبایی بهره‌مند نشوند.
قومی که حق صحبت مجبوب شناسند
در جور بمیرند و ز کس داد نخواهند
هوش مصنوعی: مردمی که ارزش و حق صحبت محبوب را درک کنند، در شرایط ناعادلانه زندگی می‌کنند و از هیچ‌کس شکایت نمی‌کنند.
گویند «چرا سوی گل و مل نگرانی »؟
این بی غمی است از من ناشاد نخواهند
هوش مصنوعی: می‌گویند چرا به گل و نرگس نگاه می‌کنی؟ این بی‌خیالی از من است که برای دیگران خوشحالی نمی‌آورم.
در دام تو مردیم، و به روی تو نگفتیم
کازادی گنجشک ز صیاد نخواهند
هوش مصنوعی: ما در دام تو گرفتار شدیم، ولی به روی تو چیزی نگفتیم که مانند گنجشک‌ها از صیاد چیزی نمی‌خواهیم.
از باد همین بوی تو آید که برد جان
آن گل که چو رویت بود از باد نخواهند
هوش مصنوعی: از باد همان بویی به مشام می‌رسد که جان گل را می‌برد، گلی که زیبایی‌اش شبیه به چهره توست، اما از باد نمی‌توان انتظار داشت که آن را ببرد.
خسرو، ز دل خویش مجو حرف سلامت
کاین قصه شیرینست ز فرهاد نخواهند
هوش مصنوعی: در دل خسرو نباید به دنبال سخن سلامتی بود، زیرا این داستان شیرین از فرهاد نمی‌خواهد.