گنجور

شمارهٔ ۱۰۲۹

دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان بماند
جان رفت و یار گم شده بر جای جان بماند
از ناخن ار چه سینه کنم، کی برون شود؟
خاری که در دورنه جانم نهان بماند
دنبال یار رفت روان کرد آب چشم
آن رفته باز نامد و اشکم روان بماند
مرهم نکرد ریش مرا پند دوستان
واندر دلم جراحت گفتارشان بماند
ای دیده، ماجرای دل خون شده کنون
با دوستان بگوی که مرا زبان بماند
یک چند هر چه هست بود مست می پرست
دست صلاح در ته رطل گران بماند
گفتم کنم به توبه سبک دستیی، ولی
عمری گذشت و این دل من هم چنان بماند
ما را وداع کرد دل و عقل هر چه بود
الا سر نیاز بر آن آستان بماند
می خواست دوش عذر جفاهای او خیال
صد تیر آه نیم کش اندر کمان بماند
خسرو ز آه گرم بر آتش نهاد نعل
بر هر زمین که از سم اسپش نشان بماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل شد ز دست و بر مژه از خون نشان بماند
جان رفت و یار گم شده بر جای جان بماند
هوش مصنوعی: دل از دست رفت و اثری از خون بر مژه‌ها باقی ماند، جان رفت و معشوق گم شد، اما جای جان همچنان پابرجا ماند.
از ناخن ار چه سینه کنم، کی برون شود؟
خاری که در دورنه جانم نهان بماند
هوش مصنوعی: اگرچه با ناخن سینه‌ام را می‌کشم، اما آیا چیزی از آن بیرون می‌آید؟ خاری که در عمق جانم پنهان مانده، همچنان باقی خواهد ماند.
دنبال یار رفت روان کرد آب چشم
آن رفته باز نامد و اشکم روان بماند
هوش مصنوعی: در پی یار به راه افتادم و از شدت احساس، اشکم روان شد. او که رفته، برنگشت و اشک‌های من همچنان جاری ماند.
مرهم نکرد ریش مرا پند دوستان
واندر دلم جراحت گفتارشان بماند
هوش مصنوعی: دوستانم نصیحت کردند، اما هیچ کمکی به جراحت‌های درونم نکردند. زخم‌های ناشی از حرف‌هایشان در دل من باقی مانده است.
ای دیده، ماجرای دل خون شده کنون
با دوستان بگوی که مرا زبان بماند
هوش مصنوعی: ای چشم من، حالا که دل از درد و غم پر شده، بهتر است با دوستان درباره‌اش صحبت کنی، چون من دیگر قدرت بیان ندارم.
یک چند هر چه هست بود مست می پرست
دست صلاح در ته رطل گران بماند
هوش مصنوعی: مدتی هر چه وجود دارد مانند مستی به پرستش مشغول است و دست خیر در ته سنگینی زیاد، باقی مانده است.
گفتم کنم به توبه سبک دستیی، ولی
عمری گذشت و این دل من هم چنان بماند
هوش مصنوعی: گفتم که با یک توبه سبک‌بار شوم، اما سال‌ها گذشت و دل من همچنان مثل قبل باقی ماند.
ما را وداع کرد دل و عقل هر چه بود
الا سر نیاز بر آن آستان بماند
هوش مصنوعی: دل و عقل از ما خداحافظی کردند و هرچه داشتند را به کنار گذاشتند، اما تنها چیزی که باقی ماند، فروتنی و نیاز ما به آن مکان مقدس است.
می خواست دوش عذر جفاهای او خیال
صد تیر آه نیم کش اندر کمان بماند
هوش مصنوعی: دیشب، او می‌خواست به خاطر بدی‌ها و ستم‌هایش عذرخواهی کند؛ اما فکرکردن به ناراحتی‌ها و درد دل‌ها باعث شد که حسرت و اندوهی در دلش باقی بماند.
خسرو ز آه گرم بر آتش نهاد نعل
بر هر زمین که از سم اسپش نشان بماند
هوش مصنوعی: خسرو با آهی داغ و سوزان، که بر آتش قرار گرفت، نعل اسبش را بر هر زمینی گذاشت که از سم اسبش نشانی باقی مانده بود.