گنجور

شمارهٔ ۱۰۲۶

باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی کرد
برگ گل را صدف لولوی عمانی کرد
قدح لاله چو از باد صبا گردان گشت
مست شد بلبل و آهنگ غزلخوانی کرد
شاهد باغ ز یک ریختن بارانی
گوشها را همه پر لولوی رمانی کرد
مرغ در پرده عشاق سرودی می گفت
چاک زد پیرهن خود گل و بارانی کرد
ای صبا، دی که فلانی به چمن می خورد
هیچ یاد من گمگشته زندانی کرد؟
آخرین شربتم آن بود که او خنده زنان
بر لب آب نشست و شکرافشانی کرد
حق چشم من مسکینست، خدایا، مپسند
پایش آن گشت که بر نرگس بسانی کرد
همه عمرت نکنم، ای گل بدعهد، بحل
یار هر خنده که بر روی تو پنهانی کرد
غصه ام خیزد، کای دل، سخن صبر کنی
وه چرا گویی از آن چیز که نتوانی کرد؟
آخر، ای گریه، همی جان مرا خواهی سوخت
هیچ اندر دل او کار نمی دانی کرد
کس بران روی نمی یارد گفتن، جانا
زلف گرد آر که بسیار پریشانی کرد
عشق در سینه درون آمد و خالی فرمود
صبر مسکین نتوانست گران جانی کرد
شه جلال الدین فیروزشه آن کو در ملک
تا ابد خواهی شاهی و جهانباهی کرد
هیچ دشواریی در نوبت او نیست، ازانک
فتنه بر بستر خواب آمد و آسانی کرد
تو پری رویی و دیوانه مکن خسرو را
عهد شه را چو فلک عهد سلیمانی کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز ابر آمد و بر سبزه درافشانی کرد
برگ گل را صدف لولوی عمانی کرد
هوش مصنوعی: ابر دوباره آمد و بر روی سبزه‌ها باران ریخت و برگ‌های گل را همچون صدفی زیبا و درخشان کرد.
قدح لاله چو از باد صبا گردان گشت
مست شد بلبل و آهنگ غزلخوانی کرد
هوش مصنوعی: وقتی که جام لاله به خاطر نسیم صبحگاهی به گردش در می‌آید، بلبل مست شده و شروع به خواندن غزل می‌کند.
شاهد باغ ز یک ریختن بارانی
گوشها را همه پر لولوی رمانی کرد
هوش مصنوعی: در باغ، با بارانی که می‌بارد، همه گوش‌ها پر از داستان و افسانه می‌شود.
مرغ در پرده عشاق سرودی می گفت
چاک زد پیرهن خود گل و بارانی کرد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای در پنهان عاشقان آواز می‌خواند، و در همین حال، پیرهن خود را پاره کرده و آن را به گل و باران آغشته کرد.
ای صبا، دی که فلانی به چمن می خورد
هیچ یاد من گمگشته زندانی کرد؟
هوش مصنوعی: ای نسیم، روزی که فلانی در باغ می‌گذرانید، آیا یاد من را که در بند و گمگشته‌ام فراموش کرده بود؟
آخرین شربتم آن بود که او خنده زنان
بر لب آب نشست و شکرافشانی کرد
هوش مصنوعی: آخرین بار که نوشیدم، او با خنده کناره آب نشسته بود و شادی را به اطراف پخش می‌کرد.
حق چشم من مسکینست، خدایا، مپسند
پایش آن گشت که بر نرگس بسانی کرد
هوش مصنوعی: خداوندا، چشم من که بیچاره است حق دارد و نمی‌پسندم که پا بر روی نرگس‌ها بگذاری.
همه عمرت نکنم، ای گل بدعهد، بحل
یار هر خنده که بر روی تو پنهانی کرد
هوش مصنوعی: من هرگز عمرم را صرف نخواهم کرد، ای گل بی‌وفا، برای هر لبخندی که در دل بر روی تو پنهان کردم.
غصه ام خیزد، کای دل، سخن صبر کنی
وه چرا گویی از آن چیز که نتوانی کرد؟
هوش مصنوعی: غصه و ناراحتی‌ام برمی‌خیزد، ای دل، چرا صبر نمی‌کنی؟ و چرا از چیزی صحبت می‌کنی که نمی‌توانی برطرفش کنی؟
آخر، ای گریه، همی جان مرا خواهی سوخت
هیچ اندر دل او کار نمی دانی کرد
هوش مصنوعی: در نهایت، ای اشک، آیا جان مرا می‌سوزانی؟ تو هیچ نمی‌دانی که دل او چه کارهایی را انجام نداده است.
کس بران روی نمی یارد گفتن، جانا
زلف گرد آر که بسیار پریشانی کرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جرأت نمی‌کند این موضوع را مطرح کند، ای دوست، موهای فرفری خود را جمع کن که باعث شده خیلی در هم و برهم باشم.
عشق در سینه درون آمد و خالی فرمود
صبر مسکین نتوانست گران جانی کرد
هوش مصنوعی: عشق در دل انسان نفوذ کرد و به او گفت که صبر کن؛ اما دل ضعيف و ناتوان نتوانست این بار سنگین را تحمل کند و جانش به لب رسید.
شه جلال الدین فیروزشه آن کو در ملک
تا ابد خواهی شاهی و جهانباهی کرد
هوش مصنوعی: حاکم باشکوه و با ارزشی که برای همیشه بر مردمش فرمانروایی خواهد کرد و سلطنت و قدرت را برای سرزمینش رقم خواهد زد.
هیچ دشواریی در نوبت او نیست، ازانک
فتنه بر بستر خواب آمد و آسانی کرد
هوش مصنوعی: هیچ مشکلی در زمان او وجود ندارد، زیرا آشوب و نگرانی به راحتی بر طرف شده و به خواب رفته است.
تو پری رویی و دیوانه مکن خسرو را
عهد شه را چو فلک عهد سلیمانی کرد
هوش مصنوعی: تو زیبای خوش قیافه‌ای و دیوانه‌وار بر دل خسرو تأثیر می‌گذاری. همچنان که عهدِ شاهان به محکم‌ترین شکل، همچون عهد سلیمان، پابرجا و استوار است.