شمارهٔ ۱۰۲۰
سفیده دم چو در از ابر درفشان بچکد
به کام لاله و سون زلال جان بچکد
روان کن آن می چون آفتاب گرماگرم
چنان که خوی ز بناگوش دوستان بچکد
شراب آب حیات است وجان ما مسرور
که مرده زنده کند چون به خاکدان بچکد
خوشا کشیدن می بر بساط سبزه چو ابر
کشیده باشد و باران یگان یگان بچکد
چنان بر آب خود آید چمن ز ابر بهار
که هر زمان تری از شاخ ارغوان بچکد
به روی نازک گل تیز منگر، ای نرگس
که خون ز رویش ترسم بناگهان بچکد
ز شاخ سبزه چنان آب می چکد ز تری
که در ز خانه خسرو به هر زمان بچکد
شمارهٔ ۱۰۱۹: چو صبح از روی نورانی نقاب تار بگشایدشمارهٔ ۱۰۲۱: هوای بوستان خوش گشت و باده لطف جان دارد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سفیده دم چو در از ابر درفشان بچکد
به کام لاله و سون زلال جان بچکد
هوش مصنوعی: وقتی که ابرها شکوفا میشوند و باران به رنگ سپید بر زمین میریزد، گویی که زندگی و طراوت از آسمان به لالهها و حیات جاری میشود.
روان کن آن می چون آفتاب گرماگرم
چنان که خوی ز بناگوش دوستان بچکد
هوش مصنوعی: بیا آن شراب را با حرارت و گرمای آفتاب بریز که ویژگی و صفای دل دوستان بهطور طبیعی از آن جاری شود.
شراب آب حیات است وجان ما مسرور
که مرده زنده کند چون به خاکدان بچکد
هوش مصنوعی: شراب همچون آب حیات است و روح ما را شاد میکند، زیرا وقتی این نوشیدنی به خاک میافتد، میتواند جان مردگان را دوباره زنده نماید.
خوشا کشیدن می بر بساط سبزه چو ابر
کشیده باشد و باران یگان یگان بچکد
هوش مصنوعی: چه خوب است که در یک محیط زیبا و دلنشین، شراب بنوشیم، هنگامی که ابرها در آسمان گستردهاند و باران ریز ریز میبارد.
چنان بر آب خود آید چمن ز ابر بهار
که هر زمان تری از شاخ ارغوان بچکد
هوش مصنوعی: چنان باران به زمین میبارد که چمنزار سرسبز و پرطراوت میشود و هر لحظه از شاخههای درختان ارغوان آب میچکد.
به روی نازک گل تیز منگر، ای نرگس
که خون ز رویش ترسم بناگهان بچکد
هوش مصنوعی: به گل لطیف و نازک با احتیاط نگاه کن، ای نرگس، چون ممکن است از روی آن ناگهان قطرههای خون بریزد.
ز شاخ سبزه چنان آب می چکد ز تری
که در ز خانه خسرو به هر زمان بچکد
هوش مصنوعی: از شاخهای سبز، باران به قدری میچکد که انگار در خانه خسرو، هر لحظه آب میریزد.

امیرخسرو دهلوی