گنجور

شمارهٔ ۱۰۱۰

شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طرف گذری کند
چو نگه کند غم و درد من، به دل آخرش اثری کند
دل و جان فدای نگاه او، چو برای کشتن چون منی
نگرد به سوی من و سخن به کرشمه با دگری کند
سخن وی است و سرشک من، چو کنم نظاره روی او
که به کام او شکری نهد، به دهان من جگری کند
ز سم سمند تو خاک ره که ز درد دل به برافگنم
به از آن مفرح و آن دوا که دوا نه درد سری کند
نگهی به خسرو خسته دل، سخنی کند که رسم به تو
مشنو، دلا، تو حدیث او که بهانه با دگری کند

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی آن پسر دل من ستد، اگر این طرف گذری کند
چو نگه کند غم و درد من، به دل آخرش اثری کند
هوش مصنوعی: روزی آن پسر دل من را گرفت، اگر او از این طرف بگذرد و به من نگاهی بیندازد، غم و درد من در دلش اثر خواهد گذاشت.
دل و جان فدای نگاه او، چو برای کشتن چون منی
نگرد به سوی من و سخن به کرشمه با دگری کند
هوش مصنوعی: دل و جانم فدای نگاه آن محبوب است. وقتی که قصد کشتن من را دارد، چرا باید به من نگاه کند؟ او با ناز و کرشمه با دیگری سخن می‌گوید.
سخن وی است و سرشک من، چو کنم نظاره روی او
که به کام او شکری نهد، به دهان من جگری کند
هوش مصنوعی: وقتی به چهره‌اش می‌نگرم، سخنش در دلم می‌نشیند و اشک من جاری می‌شود. او با لبخند و خوشحالی‌اش مثل اینکه شیرینی‌ای به دهن من می‌دهد، در حقیقت درد و غم در دل من می‌نشاند.
ز سم سمند تو خاک ره که ز درد دل به برافگنم
به از آن مفرح و آن دوا که دوا نه درد سری کند
هوش مصنوعی: از گرد و غبار سمند تو، می‌خواهم غم دل خود را به زمین بیفکنم، زیرا این کار بهتر از هر شادی و دارویی است که می‌تواند درد مرا تسکین دهد.
نگهی به خسرو خسته دل، سخنی کند که رسم به تو
مشنو، دلا، تو حدیث او که بهانه با دگری کند
هوش مصنوعی: به خسرو غمگین نگاهی بینداز، او سخنی می‌گوید که نشنیدی. ای دل، داستان او را بشنو که بهانه‌اش را به کسی دیگر می‌آورد.