گنجور

شمارهٔ ۱۰۰۸

لبش در شکر خنده جان می برد
شکیب از من ناتوان می برد
پیاله به کف چون روان می شود
دل عاشقان را روان می برد
کمر بسته در دل درون می رود
پس آنگاه جان از میان می برد
چه شکل است این وه، که پیش حریف
همی بگذرد، دست و جان می برد
گرم پرسد از بردن دل کسی
اشارت کنم کان جوان می برد
سر زلف کاید همی بر لبش
نمک سوی هندوستان می برد
نگارا، جگر پخته کردم که چشم
خیال ترا میهمان می برد
شبی میهمان شو، ببین کارزوت
صبوری ز خسرو چسان می برد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لبش در شکر خنده جان می برد
شکیب از من ناتوان می برد
هوش مصنوعی: لبخند شیرین او جانم را می‌برد و صبرم را از من ناتوان می‌گیرد.
پیاله به کف چون روان می شود
دل عاشقان را روان می برد
هوش مصنوعی: وقتی که جام را به دست می‌گیریم و می‌نوشیم، قلب عاشقان به آرامی تسخیر می‌شود و سرشار از احساسات می‌گردد.
کمر بسته در دل درون می رود
پس آنگاه جان از میان می برد
هوش مصنوعی: کسی که با عزم و اراده به سوی هدفی می‌رود، در نهایت از تمام موانع عبور کرده و به زندگی‌اش معنا و عمق می‌بخشد.
چه شکل است این وه، که پیش حریف
همی بگذرد، دست و جان می برد
هوش مصنوعی: این چه حالتی است که در برابر رقبای خود به گونه‌ای در حال حرکت است که همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد، گویی که جان و وجود آدمی را می‌گیرد.
گرم پرسد از بردن دل کسی
اشارت کنم کان جوان می برد
هوش مصنوعی: اگر کسی از من بپرسد که چگونه می‌توان دل کسی را برد، من اشاره‌ای به آن جوان می‌کنم که دل‌ها را می‌رباید.
سر زلف کاید همی بر لبش
نمک سوی هندوستان می برد
هوش مصنوعی: موهای بلند او مانند نمکی است که به سمت هند می‌رود.
نگارا، جگر پخته کردم که چشم
خیال ترا میهمان می برد
هوش مصنوعی: عزیزم، من دل را به شدت جریحه‌دار کرده‌ام تا تنها خیال تو را در آغوش بگیرم و به دنیای تو سفر کنم.
شبی میهمان شو، ببین کارزوت
صبوری ز خسرو چسان می برد
هوش مصنوعی: شب را مهمان شو و ببین که چطور صبر خسرو به کار زوت می‌رسد.