گنجور

شمارهٔ ۱۶

صاحبا شوکت دی ماه بان پایه رسید
که زحل کرسی نه پایه به هیزم بفروخت
بر قد هیچکس ایام قبایی نبرید
که طمع چشمه خورشید بان چشم ندوخت
میکند باد برفتن حرکتهای خنک
مگر این شیوه ز زهاد ریایی آموخت
با همه ذوق درون گرم نشد وقت کمال
تا که در خلوت او دمبدم آتش نفروخت
بر سر نقده وامی بدعاگو بفرست
پاره هیزم و انگار که آن نیز بسوخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صاحبا شوکت دی ماه بان پایه رسید
که زحل کرسی نه پایه به هیزم بفروخت
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در دی‌ماه، زمانی که قدرت و عظمت زحل به اوج خود رسید، متوجه شد که جایگاهش به قدری کم ارزش شده که به خاطر تامین نیازهایش مجبور به فروش هیزم شده است.
بر قد هیچکس ایام قبایی نبرید
که طمع چشمه خورشید بان چشم ندوخت
هوش مصنوعی: به هیچ کس در ایام مختلف به خاطر ظاهری زیبا حسادت نکنید، زیرا این زیبایی ممکن است تنها بیرونی باشد و بر اصل و باطن او تأثیری نداشته باشد.
میکند باد برفتن حرکتهای خنک
مگر این شیوه ز زهاد ریایی آموخت
هوش مصنوعی: باد با حرکت‌های نرم و خنک خود به پرواز در می‌آید، گویی این شیوه را از زاهدان ریاکار آموخته است.
با همه ذوق درون گرم نشد وقت کمال
تا که در خلوت او دمبدم آتش نفروخت
هوش مصنوعی: با وجود اینکه درونم پر از شوق و شوری بود، زمانی که به کمال رسیدم، نتوانستم این احساس را تجربه کنم مگر اینکه در solitude و تنهایی خودم، پیوسته آتش عشق را نگه‌دارم.
بر سر نقده وامی بدعاگو بفرست
پاره هیزم و انگار که آن نیز بسوخت
هوش مصنوعی: برای طلب کمک و دعای خیر، درخواست کن که هیزم و سوخت بیاورند، و گویی همین مقدار هم به آتش رفته است.