گنجور

شمارهٔ ۹۸۹

بر سر راه طلب بافت گدانی گهری
یعنی از اهل دلی بیسرو پائی نظری
دی رسید از حرم وصل خطابیم بگوش
حلقه ای گر بزنی بر تو گشایند دری
دل که بر وی گذری می کند اندیشه غیر
نه دل است آه به حقیقت که بود رهگذری
دیده و دل دو حریمند که در هر دو حریم
جز خیال رخ او بار نیابد دگری
بی عنایت بسوی دوست قدم تا ننهی
که بجانی نرسی جز به چنین راهبری
یارب آن جان که جهان گمشده اوست کجاست
که ازو نی خبری بافت کسی نی اثری
با خبر نیست ازو میچکس الآ چو کمال
بیخودی دل شده ای از دو جهان بیخبری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر سر راه طلب بافت گدانی گهری
یعنی از اهل دلی بیسرو پائی نظری
هوش مصنوعی: در مسیر جستجوی خواسته‌های دل، گدایی به چشم می‌خورد که از فرط عشق و ایمان، به دلی محتاج و بی‌پناه، نگاهی می‌اندازد.
دی رسید از حرم وصل خطابیم بگوش
حلقه ای گر بزنی بر تو گشایند دری
هوش مصنوعی: روز وصال فرا رسید و من به تو خطاب می‌کنم که اگر بر در حلقه بزنی، در را به روی تو خواهند گشود.
دل که بر وی گذری می کند اندیشه غیر
نه دل است آه به حقیقت که بود رهگذری
هوش مصنوعی: وقتی که دل به فکر چیز دیگری مشغول می‌شود، واقعاً دل نیست. آه که این حالت فقط یک گذر است و در واقعیت نیست.
دیده و دل دو حریمند که در هر دو حریم
جز خیال رخ او بار نیابد دگری
هوش مصنوعی: چشم و دل هر کدام مکانی هستند که در آن تنها تصویر و خیال او می‌تواند وجود داشته باشد و هیچ چیز دیگری در آن‌ها راه یابد.
بی عنایت بسوی دوست قدم تا ننهی
که بجانی نرسی جز به چنین راهبری
هوش مصنوعی: اگر بدون توجه و محبت به دوست حرکت کنی، هرگز به جان و هدف خود نخواهی رسید، مگر اینکه با راهنمایی و محبت او پیش بروی.
یارب آن جان که جهان گمشده اوست کجاست
که ازو نی خبری بافت کسی نی اثری
هوش مصنوعی: خدایا، آن کسی که تمام هستی‌اش گم شده کجاست؟ هیچ کس از او خبری ندارد و هیچ نشانی از او نیست.
با خبر نیست ازو میچکس الآ چو کمال
بیخودی دل شده ای از دو جهان بیخبری
هوش مصنوعی: آنکه از حال خود بی‌خبر است، همچون چشمی بسته به گوشه‌ای نشسته و غرق در حالت خود شده است، از دو جهان و از همه چیز بی‌خبر است.