شمارهٔ ۹۸۵
با من این بودت ز اول شرط باری
کآخر الأمرم به یاد همه نیاری
بسکه با شوریدگان چون زلف مشکین
عهد بستی و شکست از بیقراری
با رقیبان گرانجان بیش منشین
نون لطیفی طاقت ایشان نداری
سر میروی تنها براه و من چو سایه
دره پیته افتان و خیزان از نزاری
بعد ازینت با خدا خواهم سپردن
زآنکه رسم عاشق آمد جانسپاری
با سگته گفتم چو آیم شب برآن در
می باشد ز نو کآن در گذاری
بانگ زد بر من به جنگ و گفت تاکی
هر شب اینجا آنی و دردسر آری
دوش دیدم بر سر کوی تو دل را
گفتم ای مسکین تو باری در چه کاری
گفت من بیش از کمال اینجا رسیدم
تا کنیم از یکدیگر فریاد و زاری
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با من این بودت ز اول شرط باری
کآخر الأمرم به یاد همه نیاری
هوش مصنوعی: از ابتدا برای من این موضوع مشخص بود که در نهایت، به یاد هیچ چیز و هیچکس نخواهی افتاد.
بسکه با شوریدگان چون زلف مشکین
عهد بستی و شکست از بیقراری
هوش مصنوعی: به خاطر نامرادیهای زیادی که با عشقهای آشفته و پرشور داشتی، و به خاطر اینکه در این راه به وعدههای خود عمل نکردی، دلم به شدت بیقرار و ناآرام شده است.
با رقیبان گرانجان بیش منشین
نون لطیفی طاقت ایشان نداری
هوش مصنوعی: با رقبای سرسخت و با استعداد زیاد وقت خود را تلف نکن، چرا که تو طاقت رقابت و تحمل فشار آنها را نداری.
سر میروی تنها براه و من چو سایه
دره پیته افتان و خیزان از نزاری
هوش مصنوعی: تو به راه خود میروی و من مانند سایهات در دنبالت حرکت میکنم، گاهی با شتاب و گاهی با احتیاط.
بعد ازینت با خدا خواهم سپردن
زآنکه رسم عاشق آمد جانسپاری
هوش مصنوعی: بعد از این، خود را به خدا میسپارم، زیرا رسم عاشق این است که جانش را به معشوق بدهد.
با سگته گفتم چو آیم شب برآن در
می باشد ز نو کآن در گذاری
هوش مصنوعی: گفتم وقتی شب به در آنجا میرسم، با تو صحبت میکنم و میدانم که آن در، در دسترس خواهد بود.
بانگ زد بر من به جنگ و گفت تاکی
هر شب اینجا آنی و دردسر آری
هوش مصنوعی: صدایی به من گفت که چرا هر شب در اینجا میمانی و فقط دردسر ایجاد میکنی؟
دوش دیدم بر سر کوی تو دل را
گفتم ای مسکین تو باری در چه کاری
هوش مصنوعی: شب گذشته در خیابان تو دیدم که دل به خود میگفت، ای بیچاره، چرا در این وضعیت هستی؟
گفت من بیش از کمال اینجا رسیدم
تا کنیم از یکدیگر فریاد و زاری
هوش مصنوعی: او گفت که به مرتبهای فراتر از کمال رسیدهام، تا بتوانیم از دل یکدیگر فریاد بزنیم و گریه کنیم.