شمارهٔ ۹۸۳
بازم از طلعت خود دیده منور کردی
مجلس من بسر زلف معطر کردی
بر سر کشته هجران گذری از سر مهر
خیر مقدم قدم آوردی و در خور کردی
به مقابل نبود . با تو مگر دیدی روی
که بر آئینه رخ خویش برابر کردی
ملک دلها غم روی تو به تاراج ببرد
تا برو مملکت حسن مقرر کردی
گرچه کردی به ننم نسبت آن موی میان
بنگرش کز غم این ننگه چه لاغر کردی
داد خواهان بسر آن خاک قدم کردم گفت
داد خود بافتی این خاک چو بر سر کردی
یاد می دادکه آزار دل ریش کمال
گفته بودی نکنم دیگر و دیگر کردی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بازم از طلعت خود دیده منور کردی
مجلس من بسر زلف معطر کردی
هوش مصنوعی: باز هم با جمالت، چهرهام را روشن کردی و مجلس مرا با گیسوان معطرت زینت بخشیدی.
بر سر کشته هجران گذری از سر مهر
خیر مقدم قدم آوردی و در خور کردی
هوش مصنوعی: بر روی جادهای که به خاطر جدایی حاصل شده، با نگاهی محبتآمیز و دوستانه وارد شدی و با قدمهای خود، جایی را برای خود باز کردی.
به مقابل نبود . با تو مگر دیدی روی
که بر آئینه رخ خویش برابر کردی
هوش مصنوعی: در برابر تو هیچکس نبود. آیا تا به حال چهرهات را در آینه دیدی که با خودت مقایسه کنی؟
ملک دلها غم روی تو به تاراج ببرد
تا برو مملکت حسن مقرر کردی
هوش مصنوعی: ملک دلها به خاطر غم چهره تو به تاراج میرود تا این که تو، سرزمینی برای زیبایی خود مشخص کردهای.
گرچه کردی به ننم نسبت آن موی میان
بنگرش کز غم این ننگه چه لاغر کردی
هوش مصنوعی: هرچند تو به مادرم نسبت آن مو را دادی، به آن نگاه کن که از غم این رسوایی چه اندازه لاغر شدهام.
داد خواهان بسر آن خاک قدم کردم گفت
داد خود بافتی این خاک چو بر سر کردی
هوش مصنوعی: به قدم زدن بر روی آن خاک پرداختم و به من گفتند که تو خود مشکل را در این زمین به وجود آوردی وقتی که بر آن پا گذاشتی.
یاد می دادکه آزار دل ریش کمال
گفته بودی نکنم دیگر و دیگر کردی
هوش مصنوعی: آموخته بودم که دل را نرنجانم، تو هم گفته بودی که دیگر این کار را نکنم، اما باز هم دست به این کار زدم.