شمارهٔ ۹۶۸
ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی
تو شاهی و پیش تو بتان جمله سپاهی
آن لب نه زلال است که خمریست بهشتی
آن نقطه نه خال است که سریست آلهی
رویت به غلامی دلم خط به در آورد
میداد بر آن خط دل من نیز گواهی
تو جان طلبی از من و من بوس چه پرسی
هردم که چه خواهی تو ز ما هرچه تو خواهی
خون همه بیراهه بریزی و چو بینیم
یک روز براهت همه گوئیمه براهی
ای رفته بفکر نقش زلف بدست آر
تدبیر رسن کن که فرو رفته بچاهی
نقش دهن تنگ تو در چشم کمال است
چون چشمه حیوان شده پنهان به سیاهی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی
تو شاهی و پیش تو بتان جمله سپاهی
هوش مصنوعی: ای آنکه خط تو زنگار را از روی آئینه شاهی پاک میکند، تو خود شاهی و همه بتها در مقابل تو مانند سربازانی هستند که به حضور تو آمدهاند.
آن لب نه زلال است که خمریست بهشتی
آن نقطه نه خال است که سریست آلهی
هوش مصنوعی: آن لب، مانند چشمه زلال نیست بلکه شبیه به شراب بهشتی است. و آن نقطه، فقط یک خال نیست بلکه نشانهای الهی است.
رویت به غلامی دلم خط به در آورد
میداد بر آن خط دل من نیز گواهی
هوش مصنوعی: چهرهات دلم را به سوی خود کشاند و نشان داد که عشق و محبت را در آن مییابم. دل من نیز بر این خط نوشته شده، گواهی میدهد.
تو جان طلبی از من و من بوس چه پرسی
هردم که چه خواهی تو ز ما هرچه تو خواهی
هوش مصنوعی: تو از من جان میخواهی و من نمیدانم چرا، هر لحظه فقط میپرسی که چه میخواهی. هر چه تو بخواهی، من آمادهام.
خون همه بیراهه بریزی و چو بینیم
یک روز براهت همه گوئیمه براهی
هوش مصنوعی: اگر تمام تلاش خود را بیهوده صرف کنی و روزی ما متوجه شویم که راه تو درستی نیست، همه به تو خواهیم گفت که مسیرت اشتباه است.
ای رفته بفکر نقش زلف بدست آر
تدبیر رسن کن که فرو رفته بچاهی
هوش مصنوعی: ای آن که به فکر زلف محبوب رفتهای، تدبیری بیندیش که بتوانی او را به دام محبت بیندازی؛ زیرا در چاهی عمیق گرفتار شدهای.
نقش دهن تنگ تو در چشم کمال است
چون چشمه حیوان شده پنهان به سیاهی
هوش مصنوعی: لبان نازک و باریک تو در نظر زیبایی، مانند چشمهای که به خاطر تاریکی، پنهان مانده است.