شمارهٔ ۹۵۵
ای بار نازنین مگر از فتنه زادهای
کامروز چشم فتنهگری برگشادهای
در ملک حسن خسرو خوبان تویی ولیک
داد مرا تو از لب شیرین ندادهای
هستند در زمان تو خوبان گلعذار
لیکن از این میانه تو زیبا فتادهای
چون آفتاب بر همه روشن شد آنکه تو
از حسن و لطف از مه تابان زیادهای
از خط تو ز غالیه هر نقطهای که هست
داغیست آنکه بر دل عنبر نهادهای
با آنکه ریخت غمزهٔ شوخ تو خون ما
با عاشقان هنوز به جنگ ایستادهای
گفتم کمال از قد سرو نو بر نخورد
عشقت بگفت رو که در این ره پیادهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بار نازنین مگر از فتنه زادهای
کامروز چشم فتنهگری برگشادهای
هوش مصنوعی: ای محبوب عزیزم، آیا تو از دل مشکلات و فتنهها آمدی؟ امروز چشمان تو که همیشه مملو از درد و غم بودند، باز شده و نگاهی دیگر به دنیا دارند؟
در ملک حسن خسرو خوبان تویی ولیک
داد مرا تو از لب شیرین ندادهای
هوش مصنوعی: در سرزمین زیبایی، تو بهترین هستی، اما هنوز از لب شیرینت چیزی به من ندادهای.
هستند در زمان تو خوبان گلعذار
لیکن از این میانه تو زیبا فتادهای
هوش مصنوعی: در زمان تو افرادی خوشظاهر و زیبایی وجود دارند، اما از میان همه آنها، تو بهترین و زیباترین هستی.
چون آفتاب بر همه روشن شد آنکه تو
از حسن و لطف از مه تابان زیادهای
هوش مصنوعی: وقتی که آفتاب بر همه جا روشن میشود، تو که از زیبایی و محبت مانند ماه درخشانتر هستی.
از خط تو ز غالیه هر نقطهای که هست
داغیست آنکه بر دل عنبر نهادهای
هوش مصنوعی: از نوشتار تو، هر جا که نشانی وجود دارد، نشانهای از عشق و محبت است، همانطور که بر دل عنبر، عطر و بوی خوش مینشیند.
با آنکه ریخت غمزهٔ شوخ تو خون ما
با عاشقان هنوز به جنگ ایستادهای
هوش مصنوعی: با وجود اینکه زیبایی و چشمان فریبندهات ما را مجروح کرده، اما هنوز عشق ورزی ما همچنان با تو در حال جدال است.
گفتم کمال از قد سرو نو بر نخورد
عشقت بگفت رو که در این ره پیادهای
هوش مصنوعی: گفتم زیبایی و کمال از قد و قامت تو ناشی میشود، عشق تو پاسخ داد که در این مسیر باید با پای خود قدم برداری.

کمال خجندی