گنجور

شمارهٔ ۹۳۹

خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره
عمریست که دارم هوس عمر دوباره
نر گفتی دل رشت به دوا چاره بسازم
صد پاره شده است این دل بیچاره
ما غرقة بحر غم و آن خال بناگوش
چه چاره بنشسته چو نظارگیان خوش بکناره
از شوق رخ و غمزه شوخت گل و نرگس
این دیدهٔ تر دارد و آن جامه پاره
هر جا روی ای باد به خاک سر آن کوی
همراه تو باد این دل آواره هماره
جز اشک نشان جان نرود در سر آن زلف
شب راه بریدن نتوان جز بستاره
بر دوخت نظر بی تو کمال از همه خوبان
تا دیده نباشد نتوان کرد نظاره

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواهم که کنم بار دگر در تو نظاره
عمریست که دارم هوس عمر دوباره
هوش مصنوعی: می‌خواهم دوباره به تماشای تو بپردازم، زیرا مدت‌هاست که آرزوی داشتن یک عمر دوباره را در سر دارم.
نر گفتی دل رشت به دوا چاره بسازم
صد پاره شده است این دل بیچاره
هوش مصنوعی: می‌گویی که برای دل شکسته‌ام دارویی پیدا کنم، اما این دل بیچاره آن‌قدر پاره پاره شده که کار سختی است.
ما غرقة بحر غم و آن خال بناگوش
چه چاره بنشسته چو نظارگیان خوش بکناره
هوش مصنوعی: ما در دریای غم غرق شده‌ایم و آن خال زیبای رويش همچون نظاره‌گری خموش در کنار نشسته است.
از شوق رخ و غمزه شوخت گل و نرگس
این دیدهٔ تر دارد و آن جامه پاره
هوش مصنوعی: از عشق چهره‌ات و ناز و عطر گل و نرگس، این چشم خیس دارد و آن دیگری لباس پاره.
هر جا روی ای باد به خاک سر آن کوی
همراه تو باد این دل آواره هماره
هوش مصنوعی: هر کجا که بروی، ای باد، بر خاک آنجا از کوی محبوب خبر داشته باش. دل آواره من همیشه با توست و در پی تو می‌گردد.
جز اشک نشان جان نرود در سر آن زلف
شب راه بریدن نتوان جز بستاره
هوش مصنوعی: جز اشک، هیچ نشانی از زندگی‌ام در آن زلف سیاه نیست و نمی‌توانم جز از طریق ستاره‌ها راهی به سوی آن پیدا کنم.
بر دوخت نظر بی تو کمال از همه خوبان
تا دیده نباشد نتوان کرد نظاره
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی‌های دیگران دقت کنم، بدون وجود تو نمی‌توانم به آنها نگاهی بیفکنم.