شمارهٔ ۹۲۹
به ابروان تو زاهد چو چشم وا کرده
را به گوشه محراب ها دعا کرده
خدنگ ناوک غم عضو عضو ما چندان
که باز کرد: به هم نیغ او جدا کرده
بردن دل و دین خال را نشان داده
بغارت سر و جان زلف را رها کرده
بترک جور و جفا وعدهها که داده مرا
وفا نکره و گره کرده هم جفا کرده
رقیب قطع رحم کرد با سگ کویش
مرا بخویش بر آن در چو آشنا کرده
نگاه دارم تا شب برای بوسیدن
بروز وصل بتان دست مرحبا کرده
خیال قد لطیفت چو دیده سرو در آب
چه میل ها که به آن قد دلربا کرده
بهار بیگل رویش چو ابر تیره کمال
بر آمده به گلستان و گریه ها کرده
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به ابروان تو زاهد چو چشم وا کرده
را به گوشه محراب ها دعا کرده
هوش مصنوعی: ابروان تو برای زاهدان مانند همان چشمی است که در گوشههای محراب دعا میکند.
خدنگ ناوک غم عضو عضو ما چندان
که باز کرد: به هم نیغ او جدا کرده
هوش مصنوعی: غم مانند تیرهایی است که هر کدام به یک بخش از وجود ما اصابت میکند. وقتی این تیرها را که به هم وصل بودند جدا کنیم، دردی بیشتر از قبل احساس میکنیم.
بردن دل و دین خال را نشان داده
بغارت سر و جان زلف را رها کرده
هوش مصنوعی: دل و دین را با زیبایی خال خود به غارت برده و جان و سر را از زلف خود رها کرده است.
بترک جور و جفا وعدهها که داده مرا
وفا نکره و گره کرده هم جفا کرده
هوش مصنوعی: دست از ظلم و بدی وعدههایی که به من دادهای بردار، زیرا آنها هیچ وقت به حقیقت نپیوستهاند و خشم و بدیات فقط کار را سختتر کرده است.
رقیب قطع رحم کرد با سگ کویش
مرا بخویش بر آن در چو آشنا کرده
هوش مصنوعی: رقیب روابطش را با من قطع کرده و من را به دوستی با آن سگ دروازهاش وادار کرده است.
نگاه دارم تا شب برای بوسیدن
بروز وصل بتان دست مرحبا کرده
هوش مصنوعی: من چشم انتظار شب هستم تا لحظهای فرا برسد که بتوانم با عشق و اشتیاق، چهره معشوقان را ببوسم و از زیباییهای آنها بهرهمند شوم.
خیال قد لطیفت چو دیده سرو در آب
چه میل ها که به آن قد دلربا کرده
هوش مصنوعی: تصور قد بلند و زیبا تو، مثل تصویر دلربای سرو در آب، به من احساسات و اشتیاقهای زیادی میدهد.
بهار بیگل رویش چو ابر تیره کمال
بر آمده به گلستان و گریه ها کرده
هوش مصنوعی: بهار بیگل، با زیبایی و شگفتی خود مانند ابرهای تیره که باران میبارند، بر روی گلها جاری شده و باعث شده تا گلستان پر از زیبایی و شکوفایی شود. این فصل پر از احساس است و اشکها به نوعی نشاندهنده شادی و خوشحالی است.

کمال خجندی