شمارهٔ ۸۷۱
کارم ز دست شد نظری کن بکار من
بنگر بکار بنده خداوندگار من
فارغ شدم ز جنت و فردوسی و حورعین
تا اوفتاد بر سر کویش گذار من
بس جان نازنین که چو گل میرود به باد
در پای سروناز تو ای گلعذار من
تا جلوه کرد سرو قدت بر کنار چشم
خالی نگشت آب روان از کنار من
گفتی شبی بیایم و بستانم از تو جان
زنهار جان من که مده انتظار من
وقتی که بگذری بسر تربت کمال
راحت رسد بسی به تن خاکسار من
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کارم ز دست شد نظری کن بکار من
بنگر بکار بنده خداوندگار من
هوش مصنوعی: کار من از دستم خارج شده است، به کار من توجه کن و به وضعیت من که بنده خداوند هستم، نگاهی بینداز.
فارغ شدم ز جنت و فردوسی و حورعین
تا اوفتاد بر سر کویش گذار من
هوش مصنوعی: از بهشت و جمال فردوسی و حوریان رهایی یافتم، تا زمانی که عشق او بر من سایه افکند.
بس جان نازنین که چو گل میرود به باد
در پای سروناز تو ای گلعذار من
هوش مصنوعی: بسیاری از جانهای عزیز، مانند گلی که در باد میرقصد، به خاطر زیبایی و دلربایی تو میروند، ای گلی با جمال دلنشین من.
تا جلوه کرد سرو قدت بر کنار چشم
خالی نگشت آب روان از کنار من
هوش مصنوعی: وقتی که قامت زیبای تو در کنارم نمایان شد، آب زلال رود دیگر از کنارم دور نشد.
گفتی شبی بیایم و بستانم از تو جان
زنهار جان من که مده انتظار من
هوش مصنوعی: گفتی شبی به دیدن من میآیی و جانم را از من میگیری. اما ای کاش جانم را ندهی و به انتظار من نمان.
وقتی که بگذری بسر تربت کمال
راحت رسد بسی به تن خاکسار من
هوش مصنوعی: وقتی از کنار محل دفن من بگذری، آرامش زیادی به جسم خاکی من خواهد رسید.