گنجور

شمارهٔ ۸۶۳

شبی خواهم چو شمعش لب گزیدن
بدین قلم زبان باید بریدن
چو آن لب در خیال آرد دو چشمم
چو آب از نازکی گیرد چکیدن
ندانم اشک خونین از پی کیست
که دم بردم فتادش از دویدن
مرا چشمی گرت بینم چه باشد
به چشم خود گناهی نیست دیدن
حدیث حسن گل نازک حدیثی است
ز بلبل باید این معنی شنیدن
مگو ای باغبان بگسل از آن سرو
که حیف است از چنان سروی بریدن
کمال آن زلف دالست و خیالت
چنان دالی به انگشتان کشیدن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی خواهم چو شمعش لب گزیدن
بدین قلم زبان باید بریدن
هوش مصنوعی: شبی را می‌خواهم که مانند شمع، لب‌هایم را گزیده و تنها با قلم حروف بزنم، زیرا این احساس آن‌قدر عمیق است که دیگر نمی‌توانم با زبان صحبت کنم.
چو آن لب در خیال آرد دو چشمم
چو آب از نازکی گیرد چکیدن
هوش مصنوعی: وقتی آن لب را در خیال می‌آورم، چشمانم به نرمی و لطافت مانند آب شروع به چکیدن می‌کنند.
ندانم اشک خونین از پی کیست
که دم بردم فتادش از دویدن
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که این اشک خونین به خاطر چه کسی است، که وقتی از دویدن باز ایستادم، به زمین افتاد.
مرا چشمی گرت بینم چه باشد
به چشم خود گناهی نیست دیدن
هوش مصنوعی: اگر تو را با چشمانم ببینم، چشم خود را گناهکار نمی‌دانم که دیدن تو را تجربه می‌کنم.
حدیث حسن گل نازک حدیثی است
ز بلبل باید این معنی شنیدن
هوش مصنوعی: داستان زیبایی و لطافت گل، داستانی است که تنها بلبل می‌تواند آن را به درستی بیان کند.
مگو ای باغبان بگسل از آن سرو
که حیف است از چنان سروی بریدن
هوش مصنوعی: ای باغبان، نگو که از این سرو زیبا جدا شو، چون بریدن چنین درختی بی‌فایده است.
کمال آن زلف دالست و خیالت
چنان دالی به انگشتان کشیدن
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی زلف‌های تو به اندازه‌ای است که می‌توان آن را با دقت و حساسیت در انگشتان لمس کرد و خیال تو چنان دلنشین است که می‌تواند انسان را به یاد زیبایی‌های دلپذیر بیندازد.