گنجور

شمارهٔ ۸۶۲

سوختی ای مرهم جانها درون ریش من
آنشی بنشان دمی یعنی نشین در پیش من
شاکرم زانعام مخدومی که گفتی با رقیب
بیشتر در بخش غم با عاشق درویش من
ای که هم چاکر شدی هم بنده یار خویش را
ا گر نداری عار هم بار منی هم خویش من
عقل گفت اندیشه دورست عزم کوی دوست
خاک بر اندیشه های عقل دور اندیش من
گفتم از نوشی نباشد کم ز نیش آن غمزه گفت
با دل مجروح نا کی رنجهسازی نیش من
بهر پیکان در نزاع افتند جان و دل به هم
گر به جان تیری رسد از ترک کافر کیش من
باد جان کردی و دل را از لب جانان کمال
باد دادی و پراکندی نمک بر ریش من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوختی ای مرهم جانها درون ریش من
آنشی بنشان دمی یعنی نشین در پیش من
هوش مصنوعی: ای مرهمی که جان‌ها را شفا می‌دهی، بسوز و در دل درد من، آتش عاطفه‌ات را خاموش کن. یعنی برای لحظه‌ای در کنار من بمان.
شاکرم زانعام مخدومی که گفتی با رقیب
بیشتر در بخش غم با عاشق درویش من
هوش مصنوعی: من از آن آقا که به من گفت به خاطر رقیب بیشتر در غم و اندوه با عاشق درویش زندگی کن، بسیار سپاسگزارم.
ای که هم چاکر شدی هم بنده یار خویش را
ا گر نداری عار هم بار منی هم خویش من
هوش مصنوعی: ای کسی که برای محبوب خود چاکر و بنده شده‌ای، اگر خجالت نمی‌کشی، هم بار من هستی و هم متعلق به من.
عقل گفت اندیشه دورست عزم کوی دوست
خاک بر اندیشه های عقل دور اندیش من
هوش مصنوعی: عقل به من می‌گوید که فکر کردن به دور از واقعیت است، اما من تصمیم دارم که به سمت دوست حرکت کنم و به افکار عقلانی‌ام که دور از ذهنم هستند، اهمیتی ندهیم.
گفتم از نوشی نباشد کم ز نیش آن غمزه گفت
با دل مجروح نا کی رنجهسازی نیش من
هوش مصنوعی: گفتم که زهر نیش او کمتر از شیرینی آن نوشنده نیست. غمزه‌اش با دل مجروح و بیمار من می‌گوید که نیش من هم دردآور است، پس چرا تو را نرنجانم؟
بهر پیکان در نزاع افتند جان و دل به هم
گر به جان تیری رسد از ترک کافر کیش من
هوش مصنوعی: در هنگام جنگ و نزاع، جان و دل با هم می‌جنگند. اگر تیر به جانم برسد، این تیر از سوی کسی است که به خاطر دین و آیینش دشمن من است.
باد جان کردی و دل را از لب جانان کمال
باد دادی و پراکندی نمک بر ریش من
هوش مصنوعی: تو با وزیدن خود جان را زنده کردی و دل مرا از وجود معشوق شادمان ساختی، اما به شدت احساسم را جریحه‌دار کردی و بر زخم دلم نمک پاشیدی.