گنجور

شمارهٔ ۸۶۰

سوخت به داغ غم چنان دل که نماند ازو نشان
پیش من آ ، دمی نشین آتش جان من نشان
بین و مرا ز تشنگی آمده بود جان به لب
داد ز آب زندگی خال لب تو ام نشان
تا فکنی به زیر پا جان جهانیان همه
دست ز آستین بکش، دامن زلف برفشان
پند و نصیحت کسان تلخ کنند عیش من
ناصح تلخ گوی را چاشنی‌ای ز لب چشان
مستی ما ز چشم تو سر به جنون کشد یقین
چون به کرشمه‌ای نهان، جمله شدیم سرخوشان
من نه به اختیار خود می‌روم از قفای تو
آن دو کمند عنبرین می‌کشدم کشان کشان
بهر پری اگر کسی عود بر آتش افکند
سوخت کمال عود جان، از هوس پریوشان

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوخت به داغ غم چنان دل که نماند ازو نشان
پیش من آ ، دمی نشین آتش جان من نشان
هوش مصنوعی: دل به شدت از غم سوخته و دیگر هیچ نشانی از خود بر جا نگذاشته است. لحظه‌ای بیا و ببین که آتش غم چطور جانم را می‌سوزاند.
بین و مرا ز تشنگی آمده بود جان به لب
داد ز آب زندگی خال لب تو ام نشان
هوش مصنوعی: با دقت به من نگاه کن، من از شدت تشنگی به لب مرگ رسیده‌ام. فقط یاد تو، که نشانی از زندگی‌ام است، به من امید و انرژی می‌دهد.
تا فکنی به زیر پا جان جهانیان همه
دست ز آستین بکش، دامن زلف برفشان
هوش مصنوعی: هرگاه به فکر بیفتی که روح جهانیان را زیر پا بگذاری، باید از دامن زلف خود به آرامی دور شوی و آن را کنار بگذاری.
پند و نصیحت کسان تلخ کنند عیش من
ناصح تلخ گوی را چاشنی‌ای ز لب چشان
هوش مصنوعی: دلسردکننده است که دیگران به من نصیحت بدهند و لذت من را خراب کنند. من به کسی که نصیحت‌های تلخ می‌کند، می‌گویم که کمی شیرینی از لبان خود بزند تا طعم گفته‌هایش تغییر کند.
مستی ما ز چشم تو سر به جنون کشد یقین
چون به کرشمه‌ای نهان، جمله شدیم سرخوشان
هوش مصنوعی: مستی و شیدایی ما به خاطر نگاه توست، به طور قطع وقتی که با یک حرکت کوچک و پنهانی تو، همه ما خوشحال و شاداب شدیم.
من نه به اختیار خود می‌روم از قفای تو
آن دو کمند عنبرین می‌کشدم کشان کشان
هوش مصنوعی: من بدون اراده خودم از پشت سر تو می‌روم و آن دو تار عطرینی که دارم، تو را به دنبال خود می‌کشم.
بهر پری اگر کسی عود بر آتش افکند
سوخت کمال عود جان، از هوس پریوشان
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد برای زیبایی یک پری عود را روی آتش بسوزاند، در واقع در کمال ابزار خود یعنی عود، زندگی و روحش را در آرزوی آن پری به آتش می‌کشد.