گنجور

شمارهٔ ۸۵۳

دوستان مرحمتی بر دل بیچاره من
که برفت از بر من بار ستمکاره من
دل نهادم من مسکین به هلاک تن خویش
چه کنم در غم او نیست جز این چاره من
وای بر جان من از بی کسی و تنهانی
گر نبودی غم او مونس و غمخوارة من
هوس لعل لب او به خرابات مغان
کرد صد باره گرو خرقه صد پاره من
ای صبا گر گذر از کوی دلارام کنی
باز پرسی خبری زآن دل آوارة من
دارم امروز سر آنکه کتم جانبازی
تا قدم رنجه کند دوست به نظاره من
گر نیاره به زبان سوز تو چون شمع کمال
خود گواهست بر او گونه رخسارة من

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوستان مرحمتی بر دل بیچاره من
که برفت از بر من بار ستمکاره من
هوش مصنوعی: ای دوستان، بر دل ناتوان و رنجیده‌ام رحم کنید، چرا که باری از ستم بر دوش من سنگینی می‌کند و از کنارم دور شده است.
دل نهادم من مسکین به هلاک تن خویش
چه کنم در غم او نیست جز این چاره من
هوش مصنوعی: من، بیچاره، دل و جانم را در خطر قرار داده‌ام و نمی‌دانم در این اندوه چه کار کنم جز اینکه همین راه را در پیش بگیرم.
وای بر جان من از بی کسی و تنهانی
گر نبودی غم او مونس و غمخوارة من
هوش مصنوعی: ای کاش در این تنهایی و بی‌کسی، غم او همراه من نبود و نَدا فراموشم می‌کرد.
هوس لعل لب او به خرابات مغان
کرد صد باره گرو خرقه صد پاره من
هوش مصنوعی: شوق زیبایی لبان او مرا به میخانه‌ها کشاند و بارها باعث شد که جامه‌ام از شدت عشق پاره‌پاره شود.
ای صبا گر گذر از کوی دلارام کنی
باز پرسی خبری زآن دل آوارة من
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر از محله محبوبم عبور کنی، لطفاً خبری از دل آشفته‌ی من بپرس.
دارم امروز سر آنکه کتم جانبازی
تا قدم رنجه کند دوست به نظاره من
هوش مصنوعی: امروز منتظرم که دوست با نگاهی به من، محبتش را نشان دهد و من هم با تمام وجود آماده‌ام که این عشق و محنت را تحمل کنم.
گر نیاره به زبان سوز تو چون شمع کمال
خود گواهست بر او گونه رخسارة من
هوش مصنوعی: اگر سوز زبان تو نتواند به دیگران نشان دهد، همانند شمع که نورش را منتشر می‌کند، پس چهره من گواهی بر کمال تو خواهد بود.