گنجور

شمارهٔ ۸۵

ای ز صد گلبرگ نازکتر تنت
بر تو لرزانتر گل از پیراهنت
از صبا چندان نشد بوی تو فاش
پیرهن کرد این خطا در گردنت کار
خاک پایت حق و ملک دیده هاست
اور چند پوشد حق مردم دامنت
خط چه حاجت حجت حسن ترا
روی چون مه بی دلیل روشنت
خرمن مشک است زلفت گرد ماه
خال مشکین دانه ای از خرمنت
جان به تن می آید و دل می رود
از خرامان آمدن وز رفتنت
عقل و دین می خواست چشمت از کمال
هر دو بردی چیست دیگر با منت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ز صد گلبرگ نازکتر تنت
بر تو لرزانتر گل از پیراهنت
هوش مصنوعی: تو که تن لاغرت نازک‌تر از صد گلبرگ است، در کنار پیراهن‌ات، گل هم به خاطر زیبایی‌ات به لرزه در می‌آید.
از صبا چندان نشد بوی تو فاش
پیرهن کرد این خطا در گردنت کار
هوش مصنوعی: از نسیم (صبا) بوی تو به قدری منتشر نشد که در بین جامعه فاش شود. حالا این اشتباه به گردن تو افتاده است.
خاک پایت حق و ملک دیده هاست
اور چند پوشد حق مردم دامنت
هوش مصنوعی: خاک پای تو نزد مردم ارزش و مقام بالایی دارد، هرچند که شاید برخی از آنها ارزش تو را ندانند و تو را نادیده بگیرند.
خط چه حاجت حجت حسن ترا
روی چون مه بی دلیل روشنت
هوش مصنوعی: نیازی به دلیل و مدعا نیست، زیبایی چهره‌ات مانند ماه، خود به خود روشن است و بر همگان آشکار.
خرمن مشک است زلفت گرد ماه
خال مشکین دانه ای از خرمنت
هوش مصنوعی: زلف‌های تو مانند خرمنی از مشک است و خال زیبای تو مانند دانه‌ای است که از آن خرمن برآمده است.
جان به تن می آید و دل می رود
از خرامان آمدن وز رفتنت
هوش مصنوعی: جان در بدن باقی می‌ماند ولی دل بی‌قرار است؛ این رفت و آمد تو سبب این احساس می‌شود که همواره در حال رفتن و آمدن هستی.
عقل و دین می خواست چشمت از کمال
هر دو بردی چیست دیگر با منت
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که اگر چشمانت از زیبایی و کمال عقل و دین پر شده باشد، دیگر چه نیازی به خواسته‌ها و منت‌های دیگر داری؟ به عبارتی، وقتی انسانی به درک کامل و زیبایی‌های عقل و دین برسد، نیازی به چیزهای خارج از این دو نخواهد داشت.