گنجور

شمارهٔ ۸۴۵

در سر زنجیر زلف او من بی عقل و دین
بار در پیچیدهام هذا جنون العاشقین
دی طبیب آمد به پرسش بر سر بالین من
گفت بینم زحمت تو گفتمش زحمت مبین
پیش لب خال سیه را آن دو رخ گر جای داد
سادگی باشد مگس را بر شکر کردن امین
چون روی ای نیر از آن ترکش روان منشین بخاک
و به قد بار میمانی با بر جان نشین
لطف اندامت که پیراهن به دامن می نهفت
ترسم از ساعد که ننهد در میان با آستین
آستین بوست چو کس را بر نمی آید ز دست
دامن از ما خاکیان چون زلف باری در مچین
با نشان در پیش تیغم یا نشین پیش کمال
من نخواهم عمر بی تو با چنان کن با چنین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سر زنجیر زلف او من بی عقل و دین
بار در پیچیدهام هذا جنون العاشقین
هوش مصنوعی: من در زنجیر زلف او گرفتار شده‌ام و چون دیوانگان، بار عشق را بر دوش می‌کشم.
دی طبیب آمد به پرسش بر سر بالین من
گفت بینم زحمت تو گفتمش زحمت مبین
هوش مصنوعی: یک پزشک به ملاقات من آمد و در کنار بستر من ایستاد. گفت که من از تو بسیار زحمت دیدم، اما من به او گفتم که نگران نیفتد و زحمتی نیست.
پیش لب خال سیه را آن دو رخ گر جای داد
سادگی باشد مگس را بر شکر کردن امین
هوش مصنوعی: اگر دو رخ زیبا در کنار لب خال سیاه قرار بگیرد، یعنی اگر چنین زیبایی وجود داشته باشد، در این صورت ساده‌لوحی است که مگس را بر روی شکر تصور کند. به عبارت دیگر، نمی‌توان از زیبایی‌های واقعی در زندگی غافل شد و به چیزهای ناچیز و بی‌ارزش توجه کرد.
چون روی ای نیر از آن ترکش روان منشین بخاک
و به قد بار میمانی با بر جان نشین
هوش مصنوعی: وقتی که تو به چهره‌ات می‌نگری، مانند نیر (اسب تندرو) از آن تیر شکاف‌دار به زمین نشین و همیشه با قد و قامت خودت بر تکه‌ای از روح خودت باقی می‌مانی.
لطف اندامت که پیراهن به دامن می نهفت
ترسم از ساعد که ننهد در میان با آستین
هوش مصنوعی: لطف و زیبایی اندامت باعث شده که پیراهن به دامن تو چسبیده باشد. از ساعد تو می‌ترسم که شاید آستین پیراهن را بالا بزند و خوشایند نگردد.
آستین بوست چو کس را بر نمی آید ز دست
دامن از ما خاکیان چون زلف باری در مچین
هوش مصنوعی: اگر کسی در مشکلات ما دخالت نکند، ما نیز از دیگران توقعی نداریم و هر کسی در جهان خود مشغول است. همچنان که موهای پریشان در دست نمی‌گنجد، ما نیز در دنیای خود غرق شده‌ایم و از دست دیگران خود را رها کرده‌ایم.
با نشان در پیش تیغم یا نشین پیش کمال
من نخواهم عمر بی تو با چنان کن با چنین
هوش مصنوعی: اگر با نماد و نشانه من در پیش تیغ درآیی، یا اگر در کنار کمال من بنشینی، به هیچ وجه نمی‌خواهم که عمر خود را بدون تو بگذرانم، حتی اگر با تو چنین موقعیتی پیش آید.