هوش مصنوعی: من مانند گردی هستم که در مسیر تو می‌چرخد، به همین دلیل از تو طلب محبت دارم. من به اندازه یک ذره محبت تو را دارم و از جان و دل هوادار تو هستم.

هوش مصنوعی: بشنو که آن زن سالخورده با یوسف چه گفت، در حالی که با اندوه گریه می‌کرد. او گفت: اگر نتوانم در خانه‌ام تو را داشته باشم، اما در اینجا به عنوان خریدار تو هستم.

هوش مصنوعی: هر تکه‌ای که از وجود من جدا شود و دست تقدیر بر آن بگذارد، به راحتی می‌تواند از بین برود. اما این تنها در صورتی امکان‌پذیر است که به پای دیوار تو بیفتد و در آنجا هدر رود.

هوش مصنوعی: یک شب درد و غم به در خانه‌ام آمد و پرسید که کیست. گفتم: آیا تو کیستی؟ پاسخ داد: در را باز کن تا بگویم که من دوست وفادار تو هستم.

هوش مصنوعی: اگر دوباره پیش آن پزشک بروم، حالم را برایش توضیح می‌دهم. تو که می‌دانی من مریض تو هستم، چرا از من حال مرا می‌پرسی؟

هوش مصنوعی: هر بار که چاقویت به من آسیب می‌زند، احساس سختی می‌کنم. اما اگر از محبت تو دلخوشی به من برسد، حتی با آزار تو هم می‌توانم کنار بیایم.

هوش مصنوعی: گفتی که نسبت به عمل خود غافل نباش، کار خوبی انجام بده. این هم روش من است که در تمام امور تو دخالت دارم.