گنجور

شمارهٔ ۷۹۹

من که از وصل تو ای دوست جدا می باشم
سال و مه منتظر وصل شما می باشم
درد عشق تو مرا کشت دوا کن جانا
کاندر این درد به امید دوا می باشم
صبحدم باد صبا چون ز تو آرد پیغام
همه شب منتظر باد صبا می باشم
به تمنای وصال تو که بابم روزی
اندر غم و هجران و بلا می باشم
جان همی گفت که از دست غمت ای دلبر
اندر این مجلس تن بی سرو پا می باشم
را رهان زودم از این غمکده دیده کمال
کاندر این غمکده بی برگ و نوا می باشم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من که از وصل تو ای دوست جدا می باشم
سال و مه منتظر وصل شما می باشم
هوش مصنوعی: من که از نزدیکت دور هستم و بی‌خبر از وصالت، سال‌ها و ماه‌ها در انتظار دیدار تو به سر می‌برم.
درد عشق تو مرا کشت دوا کن جانا
کاندر این درد به امید دوا می باشم
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری برایم سخت و آزاردهنده است که جانم را به لبم رسانده است. ای محبوب، به من کمک کن و مرا درمان کن، چرا که من در انتظار بهبودی از این درد هستم.
صبحدم باد صبا چون ز تو آرد پیغام
همه شب منتظر باد صبا می باشم
هوش مصنوعی: صبح زود که باد صبا پیغام تو را به همراه می‌آورد، من تمام شب در انتظار این باد نشسته‌ام.
به تمنای وصال تو که بابم روزی
اندر غم و هجران و بلا می باشم
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی رسیدن به تو، در روزهایی که دلم پر از غم و دوری و سختی است، در انتظار تو هستم.
جان همی گفت که از دست غمت ای دلبر
اندر این مجلس تن بی سرو پا می باشم
هوش مصنوعی: جانم به من می‌گوید که در این مجلس، بی‌سر و پا به خاطر غم تو، ای معشوق، حضور دارم.
را رهان زودم از این غمکده دیده کمال
کاندر این غمکده بی برگ و نوا می باشم
هوش مصنوعی: زودتر مرا از این مکان غمگین رها کن، زیرا در این جا، بدون رنگ و صدا، به حسرت و ناراحتی زندگی می‌کنم.