شمارهٔ ۷۷۴
ما از نو سخنور جهانیم
صاحب نظریم و نکته دانیم
سوز دل ما چو خط برآری
ما مردم نا نوشته خوانیم
چون نقش دهان تو معماست
ما نیز همه به فکر آنیم
آن آب بقاست بافنیمش
چون بافتنش نمی توانیم
دلهاست کشان و دلکش آن زلف
اینها به کجا کشد ندانیم
زآن گونه سواری که ماراست
اشکی ز پی تو می دوانیم
اگر بود کمال عاشق و رند
والحالة هذه همانیم
شمارهٔ ۷۷۳: گفت یار از غیرِ ما پوشان نظر گفتم: به چشم!شمارهٔ ۷۷۵: ما از شراب و شاهد صد بار توبه کردیم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما از نو سخنور جهانیم
صاحب نظریم و نکته دانیم
هوش مصنوعی: ما دوباره سخنگویانی هستیم که در عالم سخنوری دارای دیدگاه و دانش خاصی هستیم.
سوز دل ما چو خط برآری
ما مردم نا نوشته خوانیم
هوش مصنوعی: اگر تو درد دل ما را ببینی، ما را بینیاز از کلام و نوشته میفهمی.
چون نقش دهان تو معماست
ما نیز همه به فکر آنیم
هوش مصنوعی: چون لبهای تو پر از رمز و راز است، ما نیز همه در حال فکر کردن به آن هستیم.
آن آب بقاست بافنیمش
چون بافتنش نمی توانیم
هوش مصنوعی: آن آب حیات است که نمیتوانیم به آسانی به آن دسترسی پیدا کنیم و آن را به دست آوریم.
دلهاست کشان و دلکش آن زلف
اینها به کجا کشد ندانیم
هوش مصنوعی: دلها به سمت زلفهای دلفریبِ او میروند، اما نمیدانیم این کشش ما را به کجا میبرد.
زآن گونه سواری که ماراست
اشکی ز پی تو می دوانیم
هوش مصنوعی: از آن نوع سواری که شتر را میرانند، اشکی را به یاد تو به راه میاندازیم.
اگر بود کمال عاشق و رند
والحالة هذه همانیم
هوش مصنوعی: اگر عشق و جنون به کمال رسیده باشد، ما نیز در همین حالت باقی هستیم.