گنجور

شمارهٔ ۷۶۹

گر کام خود از لبت بگیرم
چون خضر به سال‌ها نمیرم
زآن دم که تو آمدی به خاطر
فکر همه رفت از ضمیرم
دارم ز غم تو بر دل ریش
دردی که دوا نمی‌پذیرم
چندان که ز من تو در نغوری
من نیز هم از تو در نفیرم
چون زلف تو گرد آیم از پای
هم زلف تو باد دستگیرم
ای باد بهار کز تو خوشبوست
مجلسی به روایح عبیرم
بگذر به خجند و گر به یاران
از من که به شهر چین اسیرم
زان برد کمال جور آن شوخ
کو محتشم است و من فقیرم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر کام خود از لبت بگیرم
چون خضر به سال‌ها نمیرم
هوش مصنوعی: اگر از لبانت آرزوهایم را بگیرم، به مانند خضر که همیشه زنده است، هیچ‌گاه نمی‌میرم.
زآن دم که تو آمدی به خاطر
فکر همه رفت از ضمیرم
هوش مصنوعی: زمانی که تو به زندگی‌ام آمدی، همهٔ افکار و خیال‌های دیگر از ذهنم پاک شدند.
دارم ز غم تو بر دل ریش
دردی که دوا نمی‌پذیرم
هوش مصنوعی: از غم تو دل شکستۀ من دردی دارد که هیچ درمانی برایش وجود ندارد.
چندان که ز من تو در نغوری
من نیز هم از تو در نفیرم
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که تو به من توجه نمی‌کنی، من نیز به تو توجهی نمی‌کنم.
چون زلف تو گرد آیم از پای
هم زلف تو باد دستگیرم
هوش مصنوعی: زمانی که من دور زلف تو می‌چرخم، از پای تو نیز زلف تو مرا کمک می‌کند.
ای باد بهار کز تو خوشبوست
مجلسی به روایح عبیرم
هوش مصنوعی: ای باد بهاری که بوی خوشی را به مجلس آورده‌ای، تو به خاطر عطر خوشی که به همراه داری، عزیز و گرامی هستی.
بگذر به خجند و گر به یاران
از من که به شهر چین اسیرم
هوش مصنوعی: به خجند برو و اگر با دوستانم مواجه شدی، به آنها بگو که من در شهر چین گرفتار شدم.
زان برد کمال جور آن شوخ
کو محتشم است و من فقیرم
هوش مصنوعی: از ویژگی‌های ناپسند و رفتارهای ناهنجار او برداشت می‌کنم، در حالی که او بسیار جذاب و با وقار به نظر می‌رسد و من در این میان شخصی فقیر و بی‌بهره هستم.