گنجور

شمارهٔ ۷۶۵

گر جان ز من دلشده خواهی بسپارم
ور دیده روشن طلبی در نظر آرم
رانی ز در خویشم و صد عذر بیاری
سوگند به باری که من این در نگذارم
گر چشم ترا بار کشی روی نمودست
من نیز بدان شیوه به چشم تو که بارم
گفتم به قدش هیچ نداری سوی ما میل
گفتا که بلی من الفم هیچ ندارم
دی گفت بکش بار غم و بار فراقم
چون می کشم از بهر چه فرمود دو بارم
خونها رود از رشک میان من و مردم
هر بار که چون اشک بیایی به کنارم
تا نگذرد از پیش کمال از ره تعجیل
خون گریم و گل سازم و آن راه بر آرم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر جان ز من دلشده خواهی بسپارم
ور دیده روشن طلبی در نظر آرم
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی جانم را به خاطر او بسپارم، و اگر دلت می‌خواهد که چشمانت روشن شود، رضایت می‌دهم که در نظر او را برایت به تصویر بکشم.
رانی ز در خویشم و صد عذر بیاری
سوگند به باری که من این در نگذارم
هوش مصنوعی: من از در خودم رانده شده‌ام و به هر دلیلی که می‌خواهم، قسم می‌خورم که هرگز این در را ترک نخواهم کرد.
گر چشم ترا بار کشی روی نمودست
من نیز بدان شیوه به چشم تو که بارم
هوش مصنوعی: اگر نگاه تو برای من زحمت ایجاد کرده، من هم به همان شیوه به چشمت زحمت می‌زنم.
گفتم به قدش هیچ نداری سوی ما میل
گفتا که بلی من الفم هیچ ندارم
هوش مصنوعی: گفتم تو به خاطر قدت هیچ علاقه‌ای به ما نداری. او گفت: بله، من هیچ میلی ندارم.
دی گفت بکش بار غم و بار فراقم
چون می کشم از بهر چه فرمود دو بارم
هوش مصنوعی: دی به من گفت که بار غم و جدایی را به دوش بکش. حالا من می‌پرسم، چرا باید این بار را به دو بار بر دوش بگذارم وقتی که خود من هم در کشیدن آن سهیم هستم؟
خونها رود از رشک میان من و مردم
هر بار که چون اشک بیایی به کنارم
هوش مصنوعی: هر بار که تو به کنارم می‌آیی و مانند اشک می‌گریی، حس حسادت و غم میان من و مردم شکل می‌گیرد و این احساسات به اندازه‌ای عمیق و شدید هستند که گویی خون از زندگیم جاری می‌شود.
تا نگذرد از پیش کمال از ره تعجیل
خون گریم و گل سازم و آن راه بر آرم
هوش مصنوعی: تا زمانی که از مسیر شتابزده به کمال نرسم، از ته دل می‌گریم و به جای اشک، گل می‌سازم و آن راه را برای دیگران هموار می‌کنم.