شمارهٔ ۷۵۹
غم دوست من مغتنم میشمارم
نشاطی که بیاوست غم میشمارم
ستمها که خاطر نداند شمارش
از آن غمزه عین کرم میشمارم
گدای تو را پادشه میشناسم
فقیر ترا محتشم میشمارم
تو شیرینتری گفتمش با دهانت
ایران به گفتا من او را عدم میشمارم
از روی ترمه را به میزان ادراک
اگر پر شود نیز کم میشمارم
قدم تا نیاورده در ره عشق
فرنجیه گرت بیقدم میشمارم
کمالت ز جان بنده شد خواجگی بین
که خود را چنین محترم میشمارم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غم دوست من مغتنم میشمارم
نشاطی که بیاوست غم میشمارم
هوش مصنوعی: من غم دوست را بسیار با ارزش میدانم، اما خوشحالی که بدون او باشد را غم میپندارم.
ستمها که خاطر نداند شمارش
از آن غمزه عین کرم میشمارم
هوش مصنوعی: من ستمهایی را که نمیتوانم بشمارم، به خاطر آن نگاه مهربانانهاش، به حساب نیکی و محبتش میگذارم.
گدای تو را پادشه میشناسم
فقیر ترا محتشم میشمارم
هوش مصنوعی: من تو را به عنوان پادشاه میشناسم و به خاطر فقر و نیاز تو، احترام زیادی برایت قائلم.
تو شیرینتری گفتمش با دهانت
ایران به گفتا من او را عدم میشمارم
هوش مصنوعی: تو بسیار شیرینی. به او گفتم که با دهانت از ایران سخن بگو. او پاسخ داد که من آن را هیچ و نادان میدانم.
از روی ترمه را به میزان ادراک
اگر پر شود نیز کم میشمارم
هوش مصنوعی: اگرچه روی ترمه از لحاظ زیبایی و ظرافت پر باشد، اما من همچنان آن را اندک و ناکافی میدانم.
قدم تا نیاورده در ره عشق
فرنجیه گرت بیقدم میشمارم
هوش مصنوعی: اگر قدمی در راه عشق نگذاری، حتی اگر پایت را هم در آنجا بگذاری، نمیتوانم تو را به حساب بیاورم.
کمالت ز جان بنده شد خواجگی بین
که خود را چنین محترم میشمارم
هوش مصنوعی: کمال تو باعث شده که من به خودم احترام بگذارم و خود را در جایگاه مهمی ببینم.