شمارهٔ ۷۴۵
سر زلف تو کرد آخر به سودایی گرفتارم
که دیگر از پریشانی دمی سر بر نمیآرم
طبیب من علاجی کن به هر حالی که میدانی
که پیش چشم تو میرم کزین اندیشه بیمارم
به علت برده ام بونی از آن افتاده در دیرم
به زلفت بستهام عهدی از آن دربند زنارم
به شوق چشم جادویت به ذوق طاق ابرویت
گهی در گوشه مجد گهی در کنج خمارم
چه جای خرقه ارزق که در میخانه عشقت
به خاک پای خود کآنجا چو زلف خویش نگذارم
کمال از رندی و مستی چو یک ساعت نشد خالی
ندانم عاقلان از چه سبب خوانند هشیارم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر زلف تو کرد آخر به سودایی گرفتارم
که دیگر از پریشانی دمی سر بر نمیآرم
هوش مصنوعی: موهای تو باعث شد که دلم به عشق تو بیفتد و حالا در این حالت گیجی و سردرگمی، یک لحظه هم نمیتوانم از این وضعیت نجات پیدا کنم.
طبیب من علاجی کن به هر حالی که میدانی
که پیش چشم تو میرم کزین اندیشه بیمارم
هوش مصنوعی: من را درمانی بده با هر روشی که میدانی، چون به خاطر این افکار، دارم از فرط اندوه میروم.
به علت برده ام بونی از آن افتاده در دیرم
به زلفت بستهام عهدی از آن دربند زنارم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و وابستگیام، که به زلف تو گره خورده است، خود را در دام آن احساس میبینم و به نوعی دربلیغی احساسات گرفتار شدهام.
به شوق چشم جادویت به ذوق طاق ابرویت
گهی در گوشه مجد گهی در کنج خمارم
هوش مصنوعی: برای دیدن زیبایی چشمان جادوگری تو و با لذت از قوس ابرویت، گاهی در حال تجلّی و شکوه هستم و گاهی در حالت خیالی و مستی.
چه جای خرقه ارزق که در میخانه عشقت
به خاک پای خود کآنجا چو زلف خویش نگذارم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به جایگاه و ارزش خرقه (پوشش روحانی یا ظاهری) اشاره میکند و میگوید که در میخانه عشق تو، ارزش آن را ندارم. او به قدری به عشق معشوقش وابسته است که نمیتواند حتی زلف خود را در آنجا بگذارد. در واقع، او عشق را بر همه چیز مقدم میشمارد و به اهمیت و زیبایی آن اشاره میکند.
کمال از رندی و مستی چو یک ساعت نشد خالی
ندانم عاقلان از چه سبب خوانند هشیارم
هوش مصنوعی: کمال را در بیخود شدن و سرخوشی میبینم و در یک لحظه هم بینصیب نمیمانم. نمیدانم چرا عاقلها مرا باهوش میخوانند.