شمارهٔ ۷۳۱
رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم
گر بدانی که ز هجر تو چسان میگذرانم
چند در کوی تو بربوی تو برخاک نشینم
آتش سینه به آب مژه تا چند نشانم
در کمند خودم آوردی و چون نیر بجستی
کی کمان ابروی من بر نو به این بود گمانم
روی زردم نگر و روی گردان که نشاید
اشک من بین و چو اشک از نظر خویش مرانم
جان به رسمی چو به پای تو کمال اندازد
قدمی رنجه کن ای جان و ز خود باز رهانم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم
گر بدانی که ز هجر تو چسان میگذرانم
هوش مصنوعی: اگر تو رحمت و لطفی به من کنی و برای درد پنهانم چارهای پیدا کنی، بدان که من چطور از دوریات میگذرانم.
چند در کوی تو بربوی تو برخاک نشینم
آتش سینه به آب مژه تا چند نشانم
هوش مصنوعی: چند بار باید در کوی تو به خاطر یاد تو بر زمین بنشینم و با اشکهای خود آتش دل را خاموش کنم؟ تا چند وقت باید این حالت را تحمل کنم؟
در کمند خودم آوردی و چون نیر بجستی
کی کمان ابروی من بر نو به این بود گمانم
هوش مصنوعی: من در دام خودت اسیر شدم و مانند حیوانی نر به سرعت از آن خارج شدم. ای کاش میدانستی که کمان ابروی من چقدر قوی و تاثیرگذار است.
روی زردم نگر و روی گردان که نشاید
اشک من بین و چو اشک از نظر خویش مرانم
هوش مصنوعی: به چهرهی زرد من نگاه کن و از من روی برمتاب، زیرا نمیخواهم اشکم را ببینی و وقتی که اشکم را از نظر دور کنی، از خودم دور میشوم.
جان به رسمی چو به پای تو کمال اندازد
قدمی رنجه کن ای جان و ز خود باز رهانم
هوش مصنوعی: اگر جانم به عشق تو تلاشی کند، به من اجازه بده که قدمی در راهت بردارم. ای عشق، رنجی بکش و من را از خود دور کن تا بتوانم بهتر به تو خدمت کنم.