گنجور

شمارهٔ ۷۳۰

دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم
بار بر دل پای در گل دست بر سر داشتم
داده جان بر باد و برخاک درت بنهاده روی
دیده غرق آب و دل در عین آذر داشتم
بی فروغ شمع روی مجلس آرایت چو شمع
اشک چون سیم روان بر روی چون زر داشتم
در خیال لعل گوهر پوش لوء لو، پاش تو
دامن مژگان پر از یاقوت أحمر داشتم
تا سحر همچون کمال از انتظار وعده است
سر به زانو چشم برره گوش بر در داشتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم
بار بر دل پای در گل دست بر سر داشتم
هوش مصنوعی: شب گذشته، به یاد تو و از درد دل، چهره‌ام را از تماشای دوری تو دور کردم. با قلبی سنگین و غمگین در گلی گرفتار شده بودم و دستی به سرم می‌کشیدم.
داده جان بر باد و برخاک درت بنهاده روی
دیده غرق آب و دل در عین آذر داشتم
هوش مصنوعی: جانم را به باد داده‌ام و روی خود را بر خاک درگاه تو قرار داده‌ام. چشمانم غرق در اشک و دلم در آتش عشق تو بوده است.
بی فروغ شمع روی مجلس آرایت چو شمع
اشک چون سیم روان بر روی چون زر داشتم
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند شمعی بی‌نور در مجالس می‌درخشد و اشک‌هایم چون نخی از نقره بر صورت زیبایم می‌ریزد.
در خیال لعل گوهر پوش لوء لو، پاش تو
دامن مژگان پر از یاقوت أحمر داشتم
هوش مصنوعی: در تصورم، زیبایی مانند لعل و گوهر به تن دارد و در دامن مژگانش، سنگ‌های قیمتی به رنگ یاقوتی پر شده است.
تا سحر همچون کمال از انتظار وعده است
سر به زانو چشم برره گوش بر در داشتم
هوش مصنوعی: من تا صبح مانند کمال، با انتظار وعده نشسته بودم. سر به زانو گذاشته و چشم به راه و گوش بر در داشتم.