گنجور

شمارهٔ ۷۲۸

دوش آرزونی شکسته بودم
با زلف کجش نشسته بودم
پیوند به آن طناب کرده
از رشته جان گسسته بودم
دست من و زلف یار حاشا
بر خویش دروغ بسته بودم
خوش بود دلم به ناز آن چشم
از غمزه اگرچه خسته بودک
تا بر کف پاش مالم این روی
صد باره به اشک شسته بودم
از آتش هجر چشم به دور
آن شب چو سپند جسته بودم
فی الجمله به دولت رخ دوست
از ننگ کمال رسته بودم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش آرزونی شکسته بودم
با زلف کجش نشسته بودم
هوش مصنوعی: دیشب یک آرزو داشتم که شکسته شده بودم و به خاطر موهای پیچیده‌اش در کنار او نشسته بودم.
پیوند به آن طناب کرده
از رشته جان گسسته بودم
هوش مصنوعی: برانگیختن رابطه‌ای که با وجود جدایی، هنوز از نظر روحی و عاطفی به آن متصل بودم.
دست من و زلف یار حاشا
بر خویش دروغ بسته بودم
هوش مصنوعی: من به خودم دروغ گفتم که نمی‌توانم به زلف محبوبم دست بزنم و این خیال را از دل خود دور کردم.
خوش بود دلم به ناز آن چشم
از غمزه اگرچه خسته بودک
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی و ناز آن چشم خوشحال بود، هرچند که خسته و دلتنگ بود.
تا بر کف پاش مالم این روی
صد باره به اشک شسته بودم
هوش مصنوعی: من بارها و بارها بر روی پای او اشک ریختم و آنجا را با اشک‌هایم شستم.
از آتش هجر چشم به دور
آن شب چو سپند جسته بودم
هوش مصنوعی: در شب دوری و فراق، همچون گیاهان که از آتش دور می‌شوند، من نیز از آتش احساسات و دلتنگی‌ها فاصله گرفته بودم.
فی الجمله به دولت رخ دوست
از ننگ کمال رسته بودم
هوش مصنوعی: به طور کلی، زیبایی و جلوه دوست مرا از عیب و ننگ کمال رهایی بخشیده بود.