گنجور

شمارهٔ ۷۲۱

دارم آن سر که سر زلف نگاری گیرم
بر سر کوی دلارام قراری گیرم
خرقه بفروشم و دفتر گرو باده کنم
جام می نوشم و از روضه کناری گیرم
آستین بر همه افشانم و از جان و جهان
دست کوته کنم و دامن باری گیرم
نکنم توبه و در حلقة سودا زدگان
با سر زلف نگاری سرو کاری گیرم
گرچه روزی بشب آورد پندار که من
از خطت بر دل آشفته غباری گیرم
گو نصیحت مکن از روی تو ای زاهد شهر
ناصح آن نیست که او را به شماری گیرم
گر تو سیب زنخ خویش نپوشی ز کمال
من برای دلم از روی تو باری گیرم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دارم آن سر که سر زلف نگاری گیرم
بر سر کوی دلارام قراری گیرم
هوش مصنوعی: من به قصد دیدن محبت و زیبایی معشوقه، تصمیم دارم در کوچه‌ای که محبوبم در آن است، مقیم شوم.
خرقه بفروشم و دفتر گرو باده کنم
جام می نوشم و از روضه کناری گیرم
هوش مصنوعی: من لباس عارفانه را به فروش می‌رسانم و کتابم را گرو می‌گذارم تا باده بنوشم و از زیبایی‌های بهشت لذت ببرم.
آستین بر همه افشانم و از جان و جهان
دست کوته کنم و دامن باری گیرم
هوش مصنوعی: من همه چیز را رها می‌کنم و از زندگی و دنیا دل می‌کَنم و تنها به دامن دلخواهی چنگ می‌زنم.
نکنم توبه و در حلقة سودا زدگان
با سر زلف نگاری سرو کاری گیرم
هوش مصنوعی: من از توبه کردن دست برنمی‌دارم و با زیبایی‌ام که همچون گیسوی سرخود در میان سیاه‌چاله‌ها و دل‌مشغولی‌ها گیر کرده‌ام، در ارتباط هستم.
گرچه روزی بشب آورد پندار که من
از خطت بر دل آشفته غباری گیرم
هوش مصنوعی: اگرچه گاهی فکر می‌کنم که می‌توانم از زیبایی خط تو، غباری بر دل پرآشوب خود بنشانم و آرامش پیدا کنم.
گو نصیحت مکن از روی تو ای زاهد شهر
ناصح آن نیست که او را به شماری گیرم
هوش مصنوعی: ای زاهد شهر، تو از روی نصیحت کن، اما من قبول نمی‌کنم؛ زیرا آن کسی که به حساب بیاورم و نصیحتش کنم، تو نیستی.
گر تو سیب زنخ خویش نپوشی ز کمال
من برای دلم از روی تو باری گیرم
هوش مصنوعی: اگر تو زیبايي خود را از من پنهان کنی، من از روی دل و زیبایی‌ات برای خودم خوشنودی‌ای به دست می‌آورم.