شمارهٔ ۷۱۹
خال لب توست داغ جانم
دل سوخته این و کشته آنم
خاکی که بر آن نشان آن پاست
از آب بقا دهد نشانم
تا رخ نهمش پس از فنا نیز
شطرنج کنید از استخوانم
چندم ز در ای رقیب رانی
من هم ز سگان آستانم
از چشم تو داد خواستم گفت
من ترکم و پارسی ندانم
نادیده زمان وصلت ای دوست
ترسم ندهد اجل امانم
هندوی مبارک است گفتی
در فال تو خال دلستانم
من نیز در آن سرم که صد جان
در پای مبارکت نشانم
در پیش کمال اگر نشینی
«بر دیدهٔ روشنت نشانم»
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خال لب توست داغ جانم
دل سوخته این و کشته آنم
هوش مصنوعی: نقطهای که بر چهرهام نقش بسته، نشانهای از عشق و درد جانم است؛ دل من به خاطر این عشق سوخته و به خاطر آن معشوق به قتل رسیده است.
خاکی که بر آن نشان آن پاست
از آب بقا دهد نشانم
هوش مصنوعی: خاکی که نشانهٔ پا بر آن گذاشته شده است، زندگیام را حفظ میکند و نشان حضورم را نشان میدهد.
تا رخ نهمش پس از فنا نیز
شطرنج کنید از استخوانم
هوش مصنوعی: بیش از آنکه به ستم فکر کنم، در آغوش مرگ میرقصم و از جانم برای پیشبرد بازی رنجها استفاده میکنم.
چندم ز در ای رقیب رانی
من هم ز سگان آستانم
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی از در طردم کنی؟ من هم مثل سگهای درگاه تو هستم که همیشه وفادارم.
از چشم تو داد خواستم گفت
من ترکم و پارسی ندانم
هوش مصنوعی: از چشمان تو درخواست کمک کردم، اما تو گفتی که من ترک هستم و زبان فارسی را نمیدانم.
نادیده زمان وصلت ای دوست
ترسم ندهد اجل امانم
هوش مصنوعی: دوست عزیز، به خاطر گذر زمان نمیتوانم به وصال تو برسم و مرگ اجازه نمیدهد که به تو نزدیک شوم.
هندوی مبارک است گفتی
در فال تو خال دلستانم
هوش مصنوعی: مژدهای که برایم آوردهای همچون خوشبینی در بخت و اقبال است و نشانهای از زیبایی و محبوبیت قلبم.
من نیز در آن سرم که صد جان
در پای مبارکت نشانم
هوش مصنوعی: من هم در آرزوی آن هستم که جانم را فدای عشق تو کنم.
در پیش کمال اگر نشینی
«بر دیدهٔ روشنت نشانم»
هوش مصنوعی: اگر در نزد کمال و زیبایی بنشینی، به من نشان خواهی داد که چگونه باید با چشمی روشن به حقیقت نگاه کرد.