شمارهٔ ۷۱۵
چه خوش بود آن شبی کز در در آمد یار مهرویم
رخش بوسیدم و لب هم، دگرها را نمی گویم
مه خرگه نشین آن شب مرا زانو زدی صد جا
چو آن ترک از سرمستی نهادی سر به زانویم
کجا یابم من آن دل را که کردم بر در او گم
که در بتخانه گمگشتست و من در کعبه میجویم
زیارتگاه من سازید طاقی در ره مستان
که خواهد کشت میدانم به ناز آن چشم و ابرویم
دلا گر گویدت دلبر که دلها گوی ما باشد
به چوگان سر زلفش بگو من هم همین گویم
برای مستی من گو میاوره آب می ساقی
که از خاک سر کویش صبا می آورد بویم
کمال از خضر پرسش کرد وصف چشمهاش گفتا
چو آن لب دیده ام زآن آب اکنون دست می شویم
شمارهٔ ۷۱۴: چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردمشمارهٔ ۷۱۶: چه خوشتر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه خوش بود آن شبی کز در در آمد یار مهرویم
رخش بوسیدم و لب هم، دگرها را نمی گویم
هوش مصنوعی: چه شب زیبایی بود که محبوب من از در وارد شد، من چهرهاش را بوسیدم و لبانش را هم. چیزهای دیگر را نمیگویم.
مه خرگه نشین آن شب مرا زانو زدی صد جا
چو آن ترک از سرمستی نهادی سر به زانویم
هوش مصنوعی: شب که ماه در آسمان میدرخشید، تو به نشانهٔ محبت و نزدیکی، زانو به زانویم زدی و من را مانند آن ترک، با سرمستی و شادی به خود نزدیک کردی.
کجا یابم من آن دل را که کردم بر در او گم
که در بتخانه گمگشتست و من در کعبه میجویم
هوش مصنوعی: کجا میتوانم آن دل را پیدا کنم که در برابر در آن گم شده است؟ دل من در معبدی گم شده و من در کعبه به دنبالش میگردم.
زیارتگاه من سازید طاقی در ره مستان
که خواهد کشت میدانم به ناز آن چشم و ابرویم
هوش مصنوعی: به من یک معبد بسازید تا در آن تنها به خاطر کسانی که در غم عشق میسوزند، دعا کنم. زیرا میدانم که زیبایی و ناز آن چشم و ابرو میتواند دلها را به درد آورد و به رنج بیاورد.
دلا گر گویدت دلبر که دلها گوی ما باشد
به چوگان سر زلفش بگو من هم همین گویم
هوش مصنوعی: اگر محبوب به تو بگوید که دلها به ما تعلق دارد، در پاسخ به او بگو که من نیز همین را میگویم.
برای مستی من گو میاوره آب می ساقی
که از خاک سر کویش صبا می آورد بویم
هوش مصنوعی: برای مستی من، ای ساقی، آب می نیاور، زیرا بویی که نسیم از خاک سر کوی تو میآورد، برای من کافی است.
کمال از خضر پرسش کرد وصف چشمهاش گفتا
چو آن لب دیده ام زآن آب اکنون دست می شویم
هوش مصنوعی: کمال از خضر دربارهی زیبایی چشمهایش سؤال کرد. خضر در پاسخ گفت: "چشمهایم شبیه آن لبی است که از آن آب نوشیدهام و حالا دستم را میشویم."
حاشیه ها
1402/05/01 16:08
Mahmood Shams
با سلام و درود به عوامل سایت گنجور
مصرع اول و مطلع غزل کمله یار به اشتباه بار نوشته شده و یک نقطه کم دارد
.لطفا اصلاح بفرمایید