شمارهٔ ۷۱۴
چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم
یکی نگر سوی غمدیدگان به چشم ترم
شنیده ام که تو گفتی بد است حال فلامی
را که گفت که بگشا دهن به غیبت مردم
شبی که با تو نشیئم کدام بخت و سعادت
دمی که با تو بر آرم کدام ناز و تنعم
اگر به صدر چمن میگذشت سرو به بالا
به عهد قد تو دیگر نداشت حد تقدم
بر آستان تو زاندم که بافتیم بشارت
لب امید فراهم نمی شود ز تبسم
شب فراق مپرسید از کمال حکایت
چو گل برفت نیاید ز عندلیب تکلم
شمارهٔ ۷۱۳: چه بودی گر شبی در خواب رفتی چشم بیدارمشمارهٔ ۷۱۵: چه خوش بود آن شبی کز در در آمد یار مهرویم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه خسته میکنی ای جان به غمزه خاطر مردم
یکی نگر سوی غمدیدگان به چشم ترم
هوش مصنوعی: ای جان، چه خستهام میکنی با نگاههای دلربای خودت! فقط کافیست نگاهی به چشمهای گریان غمدیدگان بیندازی تا ببینی چقدر دلشکستهاند.
شنیده ام که تو گفتی بد است حال فلامی
را که گفت که بگشا دهن به غیبت مردم
هوش مصنوعی: شنیدهام که تو گفتی حال فلامی بد است، چرا که او گفت باید به غیبت مردم بپردازیم.
شبی که با تو نشیئم کدام بخت و سعادت
دمی که با تو بر آرم کدام ناز و تنعم
هوش مصنوعی: شبی که با تو بگذرانم، چه بخت و سعادت بزرگی است، و لحظهای که در کنار تو باشم، چه ناز و خوشی به همراه دارد.
اگر به صدر چمن میگذشت سرو به بالا
به عهد قد تو دیگر نداشت حد تقدم
هوش مصنوعی: اگر سرو بلند و زیبا از وسط گلستان عبور کند، معنای بلندی و زیبایی تو دیگر هیچگونه برتری و حدی نخواهد داشت.
بر آستان تو زاندم که بافتیم بشارت
لب امید فراهم نمی شود ز تبسم
هوش مصنوعی: من به درگاه تو ایستادهام، زیرا بافتیم که خبر خوش امید را نمیتوان به راحتی فراهم کرد و فقط با تبسم امکانپذیر نیست.
شب فراق مپرسید از کمال حکایت
چو گل برفت نیاید ز عندلیب تکلم
هوش مصنوعی: در شب جدایی، از کیفیت و زیبایی آن نپرسید، زیرا وقتی که گل میرود، دیگر بلبل هم سخنی نمیگوید.