گنجور

شمارهٔ ۷۰۶

ترا در دل وفا باشد چه دانم
ز خوبان این کرا باشد چه دانم
فکندی وصل خود با روز دیگر
پس از مردن دوا باشد چه دانم
بکش گفتم مرا گفتی روا نیست
چنین کشتن روا باشد چه دانم
دعا ناگفته داری نسد دشنام
عطا پیش از دعا باشد چه دانم
به دیدن قانعم گفتم ز تو گفت
قناعت در گدا باشد چه دانم
مرا گفتی کجا باشد دل تو
چنین مسکین کجا باشد چه دانم
کمال این ریش را مرهم صبوریست
و لیکن آن ترا باشد چه دانم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا در دل وفا باشد چه دانم
ز خوبان این کرا باشد چه دانم
هوش مصنوعی: دل من به تو وفادار است، اما نمی‌دانم این زیبایی که در تو هست، متعلق به چه کسی است و من از آن بی‌خبرم.
فکندی وصل خود با روز دیگر
پس از مردن دوا باشد چه دانم
هوش مصنوعی: بعد از مرگ، دیدار تو با روزی دیگر چه فایده‌ای دارد، اینکه من نمی‌دانم.
بکش گفتم مرا گفتی روا نیست
چنین کشتن روا باشد چه دانم
هوش مصنوعی: گفتم مرا بکش اما تو گفتی این کار درست نیست. حالا من نمی‌دانم که آیا این نوع کشتن مجاز است یا نه.
دعا ناگفته داری نسد دشنام
عطا پیش از دعا باشد چه دانم
هوش مصنوعی: دعاهایی که در دل دارند، با دشنام‌های بی‌فایده جایی پیدا نمی‌کنند. نمی‌دانم که چه باید کرد.
به دیدن قانعم گفتم ز تو گفت
قناعت در گدا باشد چه دانم
هوش مصنوعی: در دیدار با تو، از رضایت خود صحبت کردم، اما او گفت که قناعت مختص گدایان است و من نمی‌دانم چه بگویم.
مرا گفتی کجا باشد دل تو
چنین مسکین کجا باشد چه دانم
هوش مصنوعی: گفتی دل تو کجا زندگی می‌کند و چرا چنین بی‌پناه است، من چه می‌دانم.
کمال این ریش را مرهم صبوریست
و لیکن آن ترا باشد چه دانم
هوش مصنوعی: این ریش که نشانه‌ای از صبوری و کمال است، به نوعی نماد است. اما نمی‌دانم این ویژگی برای تو چه معنایی دارد یا چگونه آن را درک می‌کنی.