شمارهٔ ۶۹۷
بکش به ناز مرا ای به غمزه آفت مردم
که من به ناز نو خو کرده ام نه ناز و تنعم
چو از دردت به در کعبه رفتم و بنشستم
کبوتری ز حرم بانگ برکشید که قم قم
مرا که می رسد از غیب صد لطیفه شیرین
چو می رسم به دهان تو می شود سخنم گم
بیار جام خمار اشکنی به جان تو ساقی
که سرگرانم و سوگمد میخورم برخم
به پای بوس تو زآن دم که یافتیم بشارت
لب امید فراهم نمی شود ز تبسم
در آب دیده فرو رفته ام چو مردم آبی
نکرد دیده من بر من غریب ترحم
شنیدم که تو گفتی بد است حال فلانی
ترا که گفت که بگشا زبان به غیبت مردم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بکش به ناز مرا ای به غمزه آفت مردم
که من به ناز نو خو کرده ام نه ناز و تنعم
هوش مصنوعی: از من با لطافت رفتار کن، ای کسی که با نگاهت دلها را میشکنی، چون من به لطافت و ظرافت عادت کردهام، نه به ناز و خوشگذرانی.
چو از دردت به در کعبه رفتم و بنشستم
کبوتری ز حرم بانگ برکشید که قم قم
هوش مصنوعی: زمانی که از دردها و رنجهایم به کعبه پناه بردم و در آنجا نشستم، ناگهان صدای کبوتر حرم را شنیدم که در حال جیکجیک کردن بود.
مرا که می رسد از غیب صد لطیفه شیرین
چو می رسم به دهان تو می شود سخنم گم
هوش مصنوعی: وقتی از عالم غیب حرفهای شیرین و دلنشینی به من میرسد، وقتی به تو نزدیک میشوم و میخواهم آنها را بگویم، کلامم در گویم گم میشود.
بیار جام خمار اشکنی به جان تو ساقی
که سرگرانم و سوگمد میخورم برخم
هوش مصنوعی: به من پیمانهای پر از شراب بیاور، ای ساقی، چون به خاطر تو دلم شاد نیست و غمگینم؛ میخورم و سرخوشی را فراموش میکنم.
به پای بوس تو زآن دم که یافتیم بشارت
لب امید فراهم نمی شود ز تبسم
هوش مصنوعی: از لحظهای که بشارت لب امید را یافتیم و به پای بوس تو آمدیم، دیگر نمیتوانیم از خوشحالی و لبخند فاصله بگیریم.
در آب دیده فرو رفته ام چو مردم آبی
نکرد دیده من بر من غریب ترحم
هوش مصنوعی: من در اشک خود غرق شدهام، مثل آبی که در آن غوطهور باشد. با این حال، چشمانم هیچ رحمی بر حال غریب من ندارند.
شنیدم که تو گفتی بد است حال فلانی
ترا که گفت که بگشا زبان به غیبت مردم
هوش مصنوعی: شنیدم که تو گفتی حال کسی بد است و این که کسی به تو گفته زبانت را به غیبت مردم باز نکن.