شمارهٔ ۶۹۵
بر آمد جان ز شوق آن دهانم
بر آوردی به هیچ ای دوست جانم
گریبانم ز دست خود چه دوزی
ه از دست تو بازش می درانم
ز تو می پرسم و می گویم از شوق
سخن می گویم و در می چکانم
چو در گفتار می آری لب خویش
شکر می چینم و جان می فشانم
اگر بویت به من جانی رساند
چه می ترسی یکی را صد رسانم
مرا پرسی ز عقل و دین چه دانی
ترا دانم من این و آن ندانم
کمال از جانستانش رنجه شد گفت
چه می رنجی حق خود می ستانم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر آمد جان ز شوق آن دهانم
بر آوردی به هیچ ای دوست جانم
هوش مصنوعی: جانم به شوق آن لبها به اوج رسید و تو به هیچ چیز اهمیت ندادی، ای دوست، جانم.
گریبانم ز دست خود چه دوزی
ه از دست تو بازش می درانم
هوش مصنوعی: من به خاطر رفتار خودم در وضعیتی هستم که نمیتوانم گریبانم را نگهدارم و تو نیز نمیتوانی آن را از من بگیری.
ز تو می پرسم و می گویم از شوق
سخن می گویم و در می چکانم
هوش مصنوعی: من از تو میپرسم و با شوق صحبت میکنم و احساساتم را بیان میکنم.
چو در گفتار می آری لب خویش
شکر می چینم و جان می فشانم
هوش مصنوعی: وقتی تو صحبت میکنی، من از شیرینی کلماتت لذت میبرم و به خاطر آن جانم را هم میدهم.
اگر بویت به من جانی رساند
چه می ترسی یکی را صد رسانم
هوش مصنوعی: اگر بوی تو به من زندگی ببخشد، چه دلیلی برای ترس از رساندن همین حس و حال به دیگران وجود دارد؟
مرا پرسی ز عقل و دین چه دانی
ترا دانم من این و آن ندانم
هوش مصنوعی: از تو میپرسی که در مورد عقل و دین چه میدانم، من تنها تو را میشناسم و از چیزهای دیگر بیخبرم.
کمال از جانستانش رنجه شد گفت
چه می رنجی حق خود می ستانم
هوش مصنوعی: کمال از جان خود ناامید شد و گفت: چرا رنج میکشید؟ من سهم خود را میطلبم.