شمارهٔ ۶۶۹
ای ورق گل بهشت از رخ نازکت خجل
لعل لب تو غنچه را کرده به خنده منفعل
تا نگرفت از رخت نسخة مصور صبا
صورت گل به هو ورق بر نکشه از آب و گل
من به هوای قامتت عمر دراز یافتم
زانکه همیشه کرده ام کسب هوای معتدل
بر درت آتش دلم رفت و بر گرفت دان
گر نرود به گرد آن آب دو دیده متصل
چشم تو چون کشد مرا نو به حلی طلب کنی
گر نکشد دوبارهام نیست به دوستی به حل
چون نرسیده رشته عمر به دور وصل تو
منت او چه میکشم گو اجلش ز هم گسل
دی به کمال گفته دل بر ما بیار و جان
سوی خودم نما رمی تا بروم به جان و دل
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ورق گل بهشت از رخ نازکت خجل
لعل لب تو غنچه را کرده به خنده منفعل
هوش مصنوعی: ای برگ گل بهشت، از زیبایی چهره نازک تو شرمنده است. لعل لبهای تو، غنچه را به خنده واداشته است.
تا نگرفت از رخت نسخة مصور صبا
صورت گل به هو ورق بر نکشه از آب و گل
هوش مصنوعی: تا زمانی که نسیم صبحگاهی چیزی از زیبایی تو را برنگرفته باشد، گل به شکوفه نخواهد نشست و از خاک و آب خارج نخواهد شد.
من به هوای قامتت عمر دراز یافتم
زانکه همیشه کرده ام کسب هوای معتدل
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی قامت تو عمر طولانی داشتهام، زیرا همیشه سعی کردهام در زندگیام تعادل را حفظ کنم.
بر درت آتش دلم رفت و بر گرفت دان
گر نرود به گرد آن آب دو دیده متصل
هوش مصنوعی: در آستانه تو، دل من همچون آتش سوزان است و اگر اشکهایم بر دور آن آب نروند، همچنان به هم پیوستهاند.
چشم تو چون کشد مرا نو به حلی طلب کنی
گر نکشد دوبارهام نیست به دوستی به حل
هوش مصنوعی: چشم تو مرا میکشد، گویی که میخواهی مرا به تازگی به سوی خود جذب کنی. اگر این جذب دوباره انجام نشود، در دوستیام هیچ نمانده است.
چون نرسیده رشته عمر به دور وصل تو
منت او چه میکشم گو اجلش ز هم گسل
هوش مصنوعی: وقتی که عمرم به پایان نمیرسد و هنوز به وصالت نرسیدهام، نمیدانم چه بر خود میزنم. ای کاش مرگ من را از این درد رها کند.
دی به کمال گفته دل بر ما بیار و جان
سوی خودم نما رمی تا بروم به جان و دل
هوش مصنوعی: روزهایی را به خاطر دارم که با تمام وجودم از تو خواستم که دل و روح خود را به من هدیه کنی تا بتوانم با شوق و عشق به سمت تو بیایم.