گنجور

شمارهٔ ۶۶۸

ای رایت جمال تو نقش نگین دل
عشقت نهاده داغ جفا بر جبین دل
خلوتسرای عشق تو دارالامان جان
مشکل گشای سر تو روح الامین دل
در دامن وصال تو خواهم که ریختن
نقد وجود خویشتن از آستین دل
یارب چه تیره میشودم روز زندگی
زیرا که نیست صبح وصالت قرین دل
از حال زار خویش کمال ار کند بیان
حاجت روا کنی که ندارد حزین دل

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رایت جمال تو نقش نگین دل
عشقت نهاده داغ جفا بر جبین دل
هوش مصنوعی: ای پرچم زیبایی تو، زیبایی که مثل نگینی در دل من جا دارد، عشق تو بر پیشانی دل من خراشی از بی‌وفایی به جا گذاشته است.
خلوتسرای عشق تو دارالامان جان
مشکل گشای سر تو روح الامین دل
هوش مصنوعی: محل آرامش عشق تو پناهگاهی است برای جان، و دشواری‌ها را حل می‌کند. وجود تو روحی تازه به دل می‌بخشد.
در دامن وصال تو خواهم که ریختن
نقد وجود خویشتن از آستین دل
هوش مصنوعی: می‌خواهم در آغوش محبت تو، تمام هستی‌ام را از دل خود بیرون بریزم.
یارب چه تیره میشودم روز زندگی
زیرا که نیست صبح وصالت قرین دل
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، روزگار زندگی‌ام چه تیره و تار می‌شود، زیرا که صبح وصال معشوقی در کنار دل من نیست.
از حال زار خویش کمال ار کند بیان
حاجت روا کنی که ندارد حزین دل
هوش مصنوعی: اگر کسی حال نزار و ناگوار خود را به خوبی بیان کند، تو می‌توانی او را یاری کنی، زیرا فردی که در دلش غم و اندوه دارد، به نوعی دیگر شور و شوقی ندارد.