گنجور

شمارهٔ ۶۶۳

هوای وصل تو دارد غریق بحر فراق
چو تشنه که به آب روان بود مشتاق
شنیده ام که سگم خوانده عفاک الله
من قیر بدین هم ندارم استحقاق
هزار بار به گرد جهان مه و خورشید
بر آمدند و نظیرت ندید در آفاق
اساس عقل بر افتاد تا به ابرو و چشم
بنای حسن نهادی و بر کشیدی طاق
حدیث زلف درازت به گوش جان چو رسید
به هم برآمد از آن حلقه حلقه عشاق
صحیفهای ملون حواشی گل را
فروغ روی نو آتش فکند در اوراق
شوند اهل سپاهان غلام طبع کمال
گر این دو بیت سرایند مطربان عراق

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هوای وصل تو دارد غریق بحر فراق
چو تشنه که به آب روان بود مشتاق
هوش مصنوعی: کسی که در دریاى دورى تو غرق شده، آرزوى وصالت را دارد، مانند تشنه‌ای که برای دسترسی به آب روان، بی‌تاب است.
شنیده ام که سگم خوانده عفاک الله
من قیر بدین هم ندارم استحقاق
هوش مصنوعی: شنیدم که سگی با صدای بلند می‌گوید: «خدایا، مرا ببخش که حتی لایق چنین قیر و سیاهی نیستم.»
هزار بار به گرد جهان مه و خورشید
بر آمدند و نظیرت ندید در آفاق
هوش مصنوعی: هزار بار ماه و خورشید به دور دنیا گردش کردند، اما مشابه تو را در هیچ‌کجای جهان ندیدند.
اساس عقل بر افتاد تا به ابرو و چشم
بنای حسن نهادی و بر کشیدی طاق
هوش مصنوعی: عقل و خرد وقتی از بین رفت، تو زیبایی را با ابرو و چشم خود بنا کردی و به آن شکل و قوام بخشیدی.
حدیث زلف درازت به گوش جان چو رسید
به هم برآمد از آن حلقه حلقه عشاق
هوش مصنوعی: وقتی سخن از موهای بلند تو به گوش جانم رسید، عشق‌ورزان به هم جمع شدند و گرد حلقه‌ای حلقه شدند.
صحیفهای ملون حواشی گل را
فروغ روی نو آتش فکند در اوراق
هوش مصنوعی: دفتری رنگارنگ حاشیه‌های گل را به مانند نور چهره نو، آتش بر روی ورق‌ها می‌سوزاند.
شوند اهل سپاهان غلام طبع کمال
گر این دو بیت سرایند مطربان عراق
هوش مصنوعی: اگر اهل سپاهان به ذوق و خلاقیت خوب گوش بسپارند، مطربان عراق این دو بیت را سروده‌اند.