شمارهٔ ۶۳۳
رفتی ز برم عاقبت ای شوخ جفا کیش
از دیده برفتی و نرفتی ز دل ریش
در هجر تو چندانکه بدیدیم ز گریه
جز اشک ندیدیم که کاری رود از پیش
گرمی نگذاری که سر زلف تو گیرم
بگذار که چون زلف تو گیریم سر خویش
چندان که به گل خاطر بلیل نگرانست
دارم به جمالت نگرانی من از آن بیش
دی کردم از آن غمزه شکایت به لب او گفت
داری هوس نوش مرنج از الم نیش
تا کی کئی اندیشه آزار دل ما
ا ی مرهم جانها زدل ریش بیندیش
بر جان کمال این همه بیداد نو تا کی
شاهان نه پسندند ستم بر دل درویش
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفتی ز برم عاقبت ای شوخ جفا کیش
از دیده برفتی و نرفتی ز دل ریش
هوش مصنوعی: عزیزم، روزی از کنار من رفتی و حالا که رفتهای، دیگر نمیتوانم تو را ببینم. اما هرگز نمیتوانم تو را از دل خود دور کنم، چون محبتت در قلب من باقی مانده است.
در هجر تو چندانکه بدیدیم ز گریه
جز اشک ندیدیم که کاری رود از پیش
هوش مصنوعی: در دوری تو آنقدر گریه کردیم که جز اشک چیزی ندیدیم و هیچ کاری از دستمان برنمیآید.
گرمی نگذاری که سر زلف تو گیرم
بگذار که چون زلف تو گیریم سر خویش
هوش مصنوعی: اگر اجازه ندهی که به موهای تو دست بزنم، بگذار مانند زلف تو، سر خودم را در اختیار بگیرم.
چندان که به گل خاطر بلیل نگرانست
دارم به جمالت نگرانی من از آن بیش
هوش مصنوعی: به اندازهای که بلیل به گل حسرت میخورد و نگران است، من نیز به زیبایی تو نگرانتر از او هستم.
دی کردم از آن غمزه شکایت به لب او گفت
داری هوس نوش مرنج از الم نیش
هوش مصنوعی: از زیبایی و ناز چشمانش شکایت کردم، او گفت که به نوشیدنی و لذت آن تمایل داری، اما از درد و رنجی که در دل داری غافل هستی.
تا کی کئی اندیشه آزار دل ما
ا ی مرهم جانها زدل ریش بیندیش
هوش مصنوعی: تا کی باید به فکر مشکلات و دردهای دل خود باشیم؟ ای کسی که مایه آرامش جانها هستی، به دلهای زخمی ما مدارا کن.
بر جان کمال این همه بیداد نو تا کی
شاهان نه پسندند ستم بر دل درویش
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که این وضعیت ناپسند و ظلم در حق درویشان وجود دارد و دیگر کافی است. تا کی باید شاهان از این ستمگریها بر دل افراد بیبضاعت خوششان بیاید و این ظلم ادامه یابد؟