گنجور

شمارهٔ ۶۳۴

زهی کشیده کمان ابروی تو تا بن گوش
دمیده سبزة خطت به گرد چشمه نوش
رخ تو شمع شبستان عشق و ما در تاب
لب تو چشمه آب حیات و ما در جوش
کنون که شمع جمالت چراغ حسن افروخت
دگر به طرة مشکین رخ چو ماه مپوش
در آب دیده بدم غرقه دوش تا به میان
گذشت در غمت امروز آبم از سر دوش
کجاست مطرب و ساقی و جام می کاین دم
برآرد از دل مستان صلای نوشا نوش
نهادم از سر مستی عنان تقوی را
ز دست نرگس مست به دست باده فروش
اگر چه در خوشاب است گفت های کمال
ولی چه سود که هرگز نمی کنی در گوش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی کشیده کمان ابروی تو تا بن گوش
دمیده سبزة خطت به گرد چشمه نوش
هوش مصنوعی: ابروی تو مانند کمانی زیبا است که از آن، عطر و زیبایی خط چهره‌ات به گرداگرد چشمه‌ای پر از نوشیدنی جاری شده است.
رخ تو شمع شبستان عشق و ما در تاب
لب تو چشمه آب حیات و ما در جوش
هوش مصنوعی: صورت تو همچون شمعی در شب‌نشینی عشق می‌درخشد و ما در نور لب‌های تو همچون چشمه‌ای از آب زندگی به سر می‌بریم و پر از شور و شوق هستیم.
کنون که شمع جمالت چراغ حسن افروخت
دگر به طرة مشکین رخ چو ماه مپوش
هوش مصنوعی: اکنون که زیبایی تو روشنایی دل را بر افروخته است، دیگر موهای سیاه و خوش‌بافت خود را چون ماه پنهان نکن.
در آب دیده بدم غرقه دوش تا به میان
گذشت در غمت امروز آبم از سر دوش
هوش مصنوعی: دیشب در اشک‌های خود غرق شدم و امروز وقتی به یاد غم تو افتادم، احساس کردم که کارم از دست رفته و دیگر نمی‌توانم تحمل کنم.
کجاست مطرب و ساقی و جام می کاین دم
برآرد از دل مستان صلای نوشا نوش
هوش مصنوعی: کجاست آن نوازنده و شراب‌فروش و جام شراب که در این لحظه صدای خوشی را از دل عاشقان برآورد؟
نهادم از سر مستی عنان تقوی را
ز دست نرگس مست به دست باده فروش
هوش مصنوعی: من در نشئگی و سرخوشی، کنترل خود را از دست دادم و به جای تقوا، خود را در دستان زیبایی چشمان مست و می‌فروش رها کردم.
اگر چه در خوشاب است گفت های کمال
ولی چه سود که هرگز نمی کنی در گوش
هوش مصنوعی: اگرچه در صحبت‌های زیبا و دلنشین کمال وجود دارد، اما چه فایده که تو هرگز به آن‌ها گوش نمی‌دهی.