شمارهٔ ۶۳۲
رفت بار من و بگذاشت مرا با دل ریش
آشنا ناشده بیگانه شد از عاشق خویش
نوش ناکرده هنوز از می وصلش جا می
خوردم از فرفت او بر دل ریش این همه نیش
قاصدی کو که بیارد خبر از آمدنش
تا فرستم بر او جان و دل رفته ز پیش
اگر تکبر کند و تازه به من می رسدش
ارزانکه او محتشم است و من مسکین درویش
آن کمان گوشه ابرو چه بلائیست زهی
که برآورد مرا راست چو تیر از همه کیش
جای آنست کز اندیشه دوری تو باز
سر بر آرد به جنون عقل من دور اندیش
جمع بود از تو پراکنده دلیهای کمال
باز رفتی و پراکنده نمک بر سر ریش
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت بار من و بگذاشت مرا با دل ریش
آشنا ناشده بیگانه شد از عاشق خویش
هوش مصنوعی: او بار خود را برداشت و مرا تنها گذاشت، در حالی که دلی شکسته داشتم و به خوبی با احساساتم آشنا نبودم. حالا از عاشق خودم دور شدهام و بیگانه شدهام.
نوش ناکرده هنوز از می وصلش جا می
خوردم از فرفت او بر دل ریش این همه نیش
هوش مصنوعی: من هنوز از می وصال او لذت نبردهام، اما با این حال، از درد فراقش بر دل شکستهام چنان میخورد که این همه زخم را تحمل میکنم.
قاصدی کو که بیارد خبر از آمدنش
تا فرستم بر او جان و دل رفته ز پیش
هوش مصنوعی: کسی را بفرست تا از حضورش خبری بیاورد، تا من عشق و دلم که از پیش رفته را برایش بفرستم.
اگر تکبر کند و تازه به من می رسدش
ارزانکه او محتشم است و من مسکین درویش
هوش مصنوعی: اگر او با تکبر به من توجه کند، چندان برایش مهم نیست، زیرا او فردی با احترام و جایگاه است و من فقط یک درویش و بیپول هستم.
آن کمان گوشه ابرو چه بلائیست زهی
که برآورد مرا راست چو تیر از همه کیش
هوش مصنوعی: این ابروی کج و کماندار چه تاثیر عجیبی دارد! گویی که من را مانند تیری به سمت خود میکشد و از همه چیز میگذرد.
جای آنست کز اندیشه دوری تو باز
سر بر آرد به جنون عقل من دور اندیش
هوش مصنوعی: جایی است که از خیال دوری تو، عقل من دیوانهوار دوباره سر برمیآورد.
جمع بود از تو پراکنده دلیهای کمال
باز رفتی و پراکنده نمک بر سر ریش
هوش مصنوعی: دلهای کامل که به خاطر تو جمع شده بودند، با رفتن تو دوباره پراکنده شدند و همانند نمک بر سر ریش، به یاس و ناامیدی دچار شدند.