شمارهٔ ۶۲۰
من و دردت مرا دوا این بس
از توام شربت شفا این پس
ای که داری دوای درد دلم
آن ترا باش گو مرا این بس
ما به بی رحمی از تو خرسندیم
نظر رحمت از شما این بس
میکشی و نمی کنی آزاد
بنده را از تو خونبها این بس
سوختن جان من چه سود چو هیچ
نکند جان من ترا این بس
به همین قطع کن که راندی تیغ
گنه عشق را جزا این بس
بر درت جز کمال را مگذار
که بر آن استان گدا این بس
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من و دردت مرا دوا این بس
از توام شربت شفا این پس
هوش مصنوعی: من و درد تو را علاجی جز این نمیدانم که شربت تو برایم مایهی شفا است.
ای که داری دوای درد دلم
آن ترا باش گو مرا این بس
هوش مصنوعی: ای کسی که درمان درد دل من فقط تویی، لطفاً بگو که همین برای من کافی است.
ما به بی رحمی از تو خرسندیم
نظر رحمت از شما این بس
هوش مصنوعی: ما از بیرحمی تو خوشحالیم، زیرا فقط یک نگاه مهربان از جانب تو برای ما کافی است.
میکشی و نمی کنی آزاد
بنده را از تو خونبها این بس
هوش مصنوعی: تو به من آسیب میزنی و به من آزادی نمیدهی، پس این که فقط از من خون میخواهی کافی است.
سوختن جان من چه سود چو هیچ
نکند جان من ترا این بس
هوش مصنوعی: سوختن و رنج کشیدن من چه فایدهای دارد، زمانی که این درد و رنج هیچ تاثیری بر تو ندارد و برای تو اهمیتی ندارد.
به همین قطع کن که راندی تیغ
گنه عشق را جزا این بس
هوش مصنوعی: به همین دلیل کافی است که بدانی که تنبیه عشق، مانند ضربتی است که از تیغ گناه برمیخیزد.
بر درت جز کمال را مگذار
که بر آن استان گدا این بس
هوش مصنوعی: روی در تو جز کمال و زیبایی را راه نده، چون در این مکان، نیازی به حضور کسانی که ارزش ندارند نیست.