گنجور

شمارهٔ ۶۲۱

آن غمزه چو از ریش دل آزرد سر نیش
خون گشت به آزردن او جان و دل ریش
ای دل تو غم اشک روان خور نه غم جان
از آمدنی فکر کن از رقته میندیش
خواهم که ز کیش تو شوم کشته به تیری
چون کیش تو دارم روم آخر به همان کیش
جان بردن از آن غمزه چه امکان که گرفتست
گیسوی توام از پس و ابروی تو از پیش
گشت سر کوی تو به سر خواستم اما
نگذاشت رقیب تو که گردم به سر خویش
گفتی تو بر آن در به مراتب کمی از خاک
این مرتبه کم نیست که هستم من از آن بیش
تا کی به کمال این همه بیم از دل سنگین
شاهان سخن سخت نگویند به درویش

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن غمزه چو از ریش دل آزرد سر نیش
خون گشت به آزردن او جان و دل ریش
هوش مصنوعی: وقتی آن چشم نازک به دل نازک زخم می‌زند، خون دل را به جوش می‌آورد و این آزار به روح و دل من آسیب می‌زند.
ای دل تو غم اشک روان خور نه غم جان
از آمدنی فکر کن از رقته میندیش
هوش مصنوعی: ای دل، به جای آنکه به غم جان بپردازی و نگران آمدن درد و اندوه باشی، بهتر است به غم اشک‌هایت توجه کنی و در فکر آینده نباشی. از آنچه که رفته است، غصه نخور.
خواهم که ز کیش تو شوم کشته به تیری
چون کیش تو دارم روم آخر به همان کیش
هوش مصنوعی: می‌خواهم که به خاطر عشق و محبت تو جانم را فدای تو کنم، زیرا به اندازه‌ای که به تو وابسته‌ام، در نهایت به همان عشق و محبت ادامه می‌دهم.
جان بردن از آن غمزه چه امکان که گرفتست
گیسوی توام از پس و ابروی تو از پیش
هوش مصنوعی: از آن نگاه معنادار تو جان می‌برد، و این در حالی است که گیسوانت پشت سرم را گرفته و ابروهایت پیش روی من قرار دارند.
گشت سر کوی تو به سر خواستم اما
نگذاشت رقیب تو که گردم به سر خویش
هوش مصنوعی: به خاطر تو و عشق به تو، به دنبال گشت و گذار در کوچه و محله‌ات بودم، اما رقیب تو مانع شد که به آرزوها و خواسته‌های خود برسیم.
گفتی تو بر آن در به مراتب کمی از خاک
این مرتبه کم نیست که هستم من از آن بیش
هوش مصنوعی: گفتی که من در اینجا، از خاک این مرتبه نیز کمتر نیستم، و در پاسخ به تو باید بگویم که من از آن بیشتر هستم.
تا کی به کمال این همه بیم از دل سنگین
شاهان سخن سخت نگویند به درویش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تداوم ترس و نگرانی از قدرت و عظمت شاهان باعث می‌شود که مردم معمولی، به‌ویژه درویشان، نتوانند سخنان صریح و قاطع را به آن‌ها بگویند. به بیان دیگر، تا زمانی که این ترس وجود دارد، نمی‌توان به راحتی با قدرت‌های بزرگ و ستمگران صحبت کرد و انتقاد کرد.